بیار امضا کنم
چگونه با دشمنت
به دوستی تا کنم
تو وقف زندانْ تنت
و من تماشا کنم
تو وقف زندان تنت
و من بمانم خموش
قسم به زن، نازَنَم
اگر محابا کنم.
اگرچه تلخ است حق
نمیتوانم نهفت
زبان از آن باشدم
که آشکارا کنم
زبان سرخِ مرا
غمِ سرِ سبز نیست
به پای حق میروم،
ز سرْ چه پروا کنم
ببین دل تنگ من
خدای خوبم، بگو
که با کدامین دعا
دو دست بالا کنم.