دموکراسی برای مردمان گوناگون و طبقات گوناگون، معانی متفاوتی دارد. برخی دانشمندان بر این باوراند که این مفهوم بسیار مبهم و متنوعتر از آن است که دقیقاً یا به قدر کفایت تعریفپذیر باشد. تردید آنان از این واقعیت برمیآید که محتوا و شکلهای دموکراسی در جریان تحول آن به نحو قابل توجهی تغییر یافته است. شرایط تاریخی و صفآرایی امروز انواع جدیدی از دموکراسی بهوجود آورده است و جنبههای نوظهور دموکراسی را باید ملاحظه و تشخیص داد.
به رغم این گوناگونی، وجوه بنیادی این شیوهی حکومتی را میتوان تشخیص و عبارتبندی کرد. در فصل نخست، دموکراسی سیاسی از برابری قبیلهای متمایز میشود و بهعنوان نوعی ویژه از حکومت در معرفی جامعهی طبقاتی خواه در واقعیت یا در ادعا، بهعنوان برتری اکثریت بر اقلیت مردم از راه سازوکار دولت یک کشور تعریف میشود.
ماهیت دموکراسی و نیز چشماندازهای آن را با ردیابی مراحل اصلی تحول آن میتوان بهتر تشخیص داد. دموکراسی سیاسی، مانند هر پدیدهی اجتماعی دیگر فرزند زمان است. پیششرطهای آن در بطن جامعهی طبقاتی در میان برخی دولتـشهرهای هزارهی نخست پیش از میلاد بهوجود آمد. اصطلاح دمکراتیا را یونانیان در سدهی پنجم پیش از میلاد نام نهادند. دموکراسی شهری پس از سرکوبی آن در عهد عتیق، بار دیگر جایگاه ناآرامی در جامعههای اشتراکی اروپای غربی پیدا کرد. سپس دولتـملتهای دمکراتیک و جمهوریخواه که نشانهی دستیابی نیروهای بورژوایی به قدرت در جبین داشتند از طریق انقلابهای مردمی علیه سطنت برقرار گردیدند. دموکراسی سرمایهداری طی سدهی نوزدهم از یک شکل پارلمانی جاافتادهای برخوردار گشت.
اکثر آمریکاییان از این دورهی دوهزار و پانصد سالهی سابقهی دموکراسی سیاسی ناآگاهند. قاعدتاً آنان فاقد حسّ زنده از تاریخاند. پسزمینهی گرامیترین نهادها برای آنان کتابی ناگشوده است.
شهروندان ما که ایمان دارند از حداکثر دموکراسی برخوردارند، در مورد سابقهی تحولات واقعی آن چندان چیزی نیاموخته و نمیدانند.