کیلب فرانکلین و برادر بزرگترش، بابیجین، قرار است کل تابستان را توی جنگل پشتی خانهشان بگذرانند. کیلب از شهر کوچک و کسالتبارشان خسته شده است و رؤیای سفر و ماجراجویی در سر دارد، برعکسِ پدرشان که یک زندگی تکراری و بدون دردسر دوست دارد. در همین حین، کیلب و بابیجین با همسایهی جدیدشان استایکس ملون آشنا میشوند؛ پسری شانزدهساله که به جاهای زیادی سفر کرده و زندگی پرماجرایی داشته است. استایکس کیلب و بابیجین را ترغیب میکند تا همراه او دست به معاملههای بزرگ بزنند، اما کمی که میگذرد، برادرها میفهمند استایکس رازهای زیادی دارد...