فروید جایی مینویسد: «پول نیاز اصلی روح انسان نیست.» و این گفته در مورد شخصیتهای شِپِرد هم صدق میکند.
در نفرین طبقهی گرسنه خانواده فقیر است، ولی نه آنچنانکه ناامید شده باشد. نیاز مادیِ آنها بهاندازهای اهمیت ندارد که آنها برای نشان دادنِ یک نیازِ عمیقتر قائلاند. آنها گرسنهاند، ولی نه بهلحاظِ جسمانی. دکور، یک آشپزخانه است. در این نمایش کنشِ خوردن و غذا زیاد تکرار میشود، اما سنگینیِ نمایش بر روی گرسنگیِ جسمانی - بهمثابهی موضوعی که در روند توسعهی داستان نمایش تکرار شود - نیست و هیچچیز این نکته را بهتر از صحنهای که وستون مقدار زیادی کنگر وحشی به انبارآذوقهی خالیِ منزل میآورد، نشان نمیدهد. بیهودگیِ آن مشهود است، ولی آنچه آن را نمایان میکند، شیوهی عملکرد غذا است بهعنوان نمادی برای جستوجو، و نه بهعنوان هدف.
درحقیقت، آنها گرسنهی فردیت و تمایز و خشنودی از نقش خویشاند و در هیچ سطحی نمیپذیرند که جزو طبقهی گرسنه باشند، چنانکه اِما اصرار دارد بگوید که آنها با کسانی که بهعنوان تابعی از وضعیت و تعریف خودشان - که مبهم است - گرسنگی میکشند، فرق دارند. آنها تلاش میکنند از طریق جلب نظر دیگران و فرار از عضویت در طبقه یا گروهی خاص، پدیدار شوند.