پاییز پارسال جدیدترین کتاب معماییاش منتشر شده بود و طرفدارانش استقبال خوبی از کتاب کرده بودند. البته خودش اصلاً در مراسم رونمایی کتاب شرکت نکرده بود. هیچوقت شرکت نمیکرد. این تصمیم ناگهانی را دهها سال پیش گرفته بود و همین هم باعث شده بود بیشتر مشهور شود. حالا اسم او در صنعت نشر به یک نشان تجاری تبدیل شده بود؛ محبوبترین کتابهای معمایی آمریکا که نویسندهشان هم برای خودش معمایی بود. یک بار توی صف سوپرمارکت پشت زنی ایستاده بود که ترهبار، یک جعبهی پلاستیکی کلوچه و کتاب جدید ارول روی را روی نوار نقاله گذاشته بود. زن و صندوقدار با کلی شور و شوق دربارهی کتابهایش بحث کردند بدون اینکه بفهمند نویسندهی کتابها همانجا کنارشان ایستاده.
برنامهی ارول این بود که آن کتاب آخرین کتابش باشد، ولی وقتی گریسون گریسولد بازی جدیدش را اعلام کرد، فهمید وقتش رسیده تا آخرین داستانی را هم که توی دلش داشت تعریف کند. خطرش زیاد بود، ولی نیمهکاره گذاشتن کارها اذیتش میکرد.