تا حالا پادشاهی به این خودپسندی دیده بودید؟ انگار دانکِن یادش رفته که او پادشاه است و وظیفه ی پادشاه، رسیدگی به امور مردم و مملکت است! دانکِن عاشق خودش است و تمام روز خودش را توی آینه نگاه میکند و از همه میخواهد از زیبایی و جذابیتش حرف بزنند و تحسینش کنند. اما مردم شهر که از این وضعیت خیلی ناراحتند، یک روز تصمیم میگیرند دست به کار شوند و خواستههایشان را به گوش پادشاه برسانند و پادشاه را از خواب خرگوشی بیدار کنند! ولی فردای آن روز پادشاه به جای اینکه برنامهای برای آبادانی شهر به مردم تحویل بدهد، پارچهنوشتهی بسیار بزرگی به دیوار قصرش میزند که رویش نوشته: من فوقالعادهام.