هر کلمه جان یک جمله است...
هر جمله دفتری از روایتهاست...
و هر فصل یک کتاب از زندگی است.
چه تلخ است گذشتهای از خود نداشته باشی تا زمان حالت را بسازد. حالا که گیر لحظههایی، خودت را درگیر گذشته نکن تا آیندهات روشن باشد.
کلمه، جمله، نقطه، خط، خطابه...
هر یک به تنهایی حرفی ندارند، کنار هم که قرار میگیرند روایتی میسازند.
شاید «کابوس» باشد، میتواند از رویا و در «بیداری» معنا شود، نهایتا «زمانه»ای است که باید با آن پیش رویم؛ خواه تلخ یا شیرین!
اگر عاشقانه مینویسم نه هجر عشقی به دل دارم نه پی عشقی میدوم. این سودای بیتکرار را زمزمه میکنم تا مشق آدمیت بیاموزم.
از عشق هر آنچه خطاست، صواب میشود به شرط آن که بلیغ و شیوا باشد.
نویسنده
مینویسم از برای عشقهای بیدار؛
برای تنها پسرم
امیرعلی
و
فرشتههای تازه سربرآورده باغ دلم
النا و السا