درکتاب پیشرو منظر بین دو راوی، آئومامه و تنگو، یکدرمیان تقسیم شده، تا اهریمن رقتانگیزی، به نام یوشیکاوا وارد کتاب میشود و در دوـ سوم راه روایتش را ارائه میدهد. فصلهایی که از منظر او روایت میشود، هم چندشآور است و هم جذاب.
در فصل اول کتاب آئومامه بر سر راهش برای قتل در راهبندانِ یکی از آزادراههای توکیو در تاکسی گیر میکند. از تاکسی پیاده میشود و به سوی یک خروجی اضطراری زیر تابلوی عظیم بنزین اِسو میرود. راننده به او هشدار میدهد که: «اشیا چنانکه مینمایند نیستند.» اما او راه پلکان اضطراری را از خروجی به سطح خیابان پایین در پیش میگیرد و از شکافی لای نردهی سیمی به بیرون میلغزد. هر خوانندهی باتجربهی رمانهای موراکامی میداند که از این به بعد او گیر افتاده است. چیزی نمیگذرد که او درمییابد: «دنیا خودش تابهحال به چیز دیگری بدل شده است.»