عزیز پشندی و حمیرا ملصقی کارمندان یک شرکت تولیدی وسایل صوتی و تصویری بزرگ در تهراناند که نمایندگیهای متعدد داخلی و نمایندگیهای خارجی دارد. بعد از مدتی ارتباط بین عزیز و حمیرا، هر دو بهشدت دلداده و عاشق یکدیگر میشوند. آنها شباهت زیادی با هم دارند، ولی از نظر مذهبی با یکدیگر متفاوتاند. صالح، برادر عزیز، عضو هیئتمدیره و مدیرعامل شرکت است. وی بهشدت مذهبی است و مخالف ازدواج و رابطه این دو جوان است. صالح پشندی با یکی از کارکنان مطلقه شرکت روابطی پنهانی دارد. این کارمند که مدیر مالی شرکت نیز هست، با همکاری یکی از دوستانش با حسابسازی کالاهای زیادی را از انبار خارج کردهاند و قصد خروج از کشور را دارند. عزیز و حمیرا پس از مراجعه به روانشناس برای ازدواج تصمیم قطعی میگیرند. حوادثی در شرکت اتفاق میافتد که آنها را به یکدیگر نزدیکتر میکند و درنهایت به ازدواج میرساند.
-قسمتی از متن کتاب-