- خوابهای طلایی! خوابهای نقرهای! خوابهای خوش و زیبا! بدو بیا که تمام شد. اگر دل و جگرداری، کابوس هم داریم! پیرمرد یکریز حرف میزد و از مردم میخواست از خانههایشان بیرون بیایند و خواب بخرند، اما انگار کسی حرفهایش را نمیشنید. هیچ در و پنجرهای باز نشد. آنطرف کوچه چند تا بچه داشتند فوتبال بازی میکردند. آذر که پشت پنجره منتظر مادرش بود، پیرمرد را دید. او لباس بلندی به تن، خورجین قرمزی روی دوش و کلاه منگولهداری هم به سر داشت. فریاد میزد و به خانهی آنها نزدیک و نزدیکتر میشد. حالا آذرک حرفهای او را بهتر میشنید. - آی کسانی که خواب نمیبینید! ای افرادی که خوابهای خوشی نداشتهاید، بشتابید که فقط یکبار از هر کوچه میگذرم. بعد سرش را بلند کرد و به آذر لبخندی زد. جوری لبخند زد که انگار او را میشناخت، اما چیزی نگفت. پیرمرد خیلی....... -از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۶۲ مگابایت |
تعداد صفحات | 104 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۲۸:۰۰ |
نویسنده | مسلم ناصری |
ناشر | نشر افق |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۴/۲۹ |
قیمت ارزی | 2.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خیلی هیجان انگیزه😃 خیلی هم غم انگیز🥺