انسانشناسی «علم گونۀ انسان» است که انسان را در طیفی از ابعاد مطالعه میکند، از زیستشناسی و تاریخچۀ تطوری گونۀ انسان اندیشمند تا عناصر جامعه و فرهنگ که بهطور قطعی انسان را از دیگر گونههای حیوانات متمایز میکند. علم انسانشناسی به علت در بر گرفتن موضوعات گوناگون، بهویژه از میانۀ قرن بیستم، تبدیل به مجموعهای از رشتههای تخصصیتر شده است. این کتاب ترجمۀ مقالۀ بلند «انسانشناسی» به قلم نویسندگان دایرةالمعارف بریتانیکاست و تاریخچۀ این رشته، شاخههای گوناگون آن و تحولاش را در مناطق مختلف جهان واکاوی میکند. در این میان، میراث سالهای دهۀ ۱۳۸۰ و نیمۀ دهۀ ۱۳۹۰ برای همۀ ما آن بود که نهتنها ادبیات نسبتاً گستردهای در زمینۀ علم «انسانشناسی» منتشر شد و هنوز میشود، بلکه هر دو مجلۀ دانشگاهی و علمی که در این حوزه منتشر میشوند، هر دو انجمن و سازمان غیرانتفاعی فعال در این زمینه و همچنین مؤسسۀ انتشاراتی، همگی نام «انسانشناسی» برخود دارند؛ البته برخی اسناد اداری نیز، که کسی هنوز به سراغشان نرفته تا نام «مردمشناسی» بر آنها بگذارد، نشان میدهند که سنت دانشگاهی در ایران از اواخر دهۀ ۱۳۴۰ و اوایل دهۀ ۱۳۵۰، برخلاف سنت ادارۀ فرهنگ پیشین و رویکرد دولتی غیردانشگاهی، بهدرستی نام انسانشناسی را انتخاب کرده بود؛ اما خوانندۀ کنجکاو شاید بپرسد چرا اینچنین بر نامها اصرار میورزیم و این اصرار چه ارتباطی به کتاب حاضر دارد؟ اصرار بر نامها ازآنروست که چرخش اساسی از «مردمشناسی» به «انسانشناسی» تثبیت شود: یعنی گذار از علمی که استعمار تأسیس کرد (تا سلطۀ خود را بر مردمانی که به تعبیر آنها «دوردست» و «غریب» بودند، تقویت کند) به «انسانشناسی» یعنی علمی که به وحدت وجودی همۀ انسانها باور دارد و فرهنگهای انسانی را بر اساس منطق مرکز - پیرامونی و سلسلهمراتب متمدن - ابتدایی، طبقهبندی نمیکند. این چرخش، پایه و اساس توسعه و تحول تقریباً همۀ متون علمی و پژوهشها و سیاستگذاریهای علمی و دانشگاهی بوده است که در سراسر جهان در نیمقرن اخیر در این رشته انجام شده است. شاهد این امر، مدخل تفصیلی یکی از معتبرترین دانشنامههای جهان با پیشینهای دویستوپنجاهساله و بیش از چهار هزار همکار دانشگاهی، یعنی دانشنامۀ بریتانیکا، دربارۀ این علم است که ترجمۀ آن در این کتاب منتشر شده است. خوانندگان علاقهمند و بهویژه دانشجویان و دانشگاهیان میتوانند، در متن ارائهشده در این کتاب، تصویری نسبتاً دقیق و تا حد بسیار بالایی پالایشیافته از جدالهای درونرشتهای را بخوانند و حتی با رشد و موقعیت این علم، ولو بهصورت اولیه در تمام نقاط جهان، آشنا بشوند. نگارنده، تجربۀ دستکم دو کار مشترک در ترجمه و تألیف را با وی داشته است: ترجمۀ مشترک کتاب بسیار مهم بوطیقای شهر اثر پیر سانسو از زبان فرانسه و تألیف کتاب دوجلدی درسگفتارهای اندیشمندان فضا و شهر که هردو در دست انتشار هستند. امروز این کتاب به ادبیات نسبتاً خوبی که در حوزۀ «مبانی» و «درآمد» در رشتۀ انسانشناسی وجود دارد، اضافه میشود؛ اما هنوز همچون هر جامعۀ دیگری که خواسته باشد ابعاد مختلف یک علم را بهخوبی بشناسد و از آن برای نیازهای فرهنگی و اجتماعی خود استفاده کند، ما به بسیاری از کتابهای دیگر در همین زمینه نیاز داریم.