جیک با زنگ دوم گوشیاش را جواب میدهد. تعجب کرده است. «عزیزم؟» ما خیلی به هم زنگ نمیزنیم. هیچ کدام از دوستانمان هم خیلی به هم زنگ نمیزنند. بعضی وقتها وقتی با جیک هستم و گوشیاش زنگ میزند، گوشیاش را جواب نمیدهد و به شوخی میگوید. «تماس ضروری دیگر چه معنی میدهد؟» اغلب این مادر جیک است که به او زنگ میزند.
«جیک» تنها چیزی است که میگویم قبل از اینکه با صدای بلند زیر گریه بزنم. هنوز دست کوپر به دور شانههایم است و این تنها چیزی است که مرا آرام میکند. گریهام بقدری شدید است که نمیتوانم حرف بزنم و کوپر گوشی را از من میگیرد.