وقتی سارا، صمیمیترین دوست ترومن، برای رفتن به مدرسه از خانه بیرون میرود، اولین سفر پُرماجرای این لاکپشت بامزه هم شروع میشود؛ ترومنِ قصهی ما، میخواهد شجاعانه از عهدهی مشکلاتِ خود بربیاید.
«ترومن با دوستش سارا در خانهای بالای ایستگاه تاکسیهای پُرسروصدا و کامیونهای حمل زباله زندگی میکند؛ جایی که ماشینها مدام بوق میزنند و البته درست همان جایی که اتوبوس شمارهی ۱۱ بهسمت جنوب حرکت میکند.» ترومن هیچوقت ککش هم نمیگزید که در دنیای پایین خانهاش چه اتفاقهایی میافتد؛ تا روزی که... سارا کولهپشتی بزرگش را میبندد، گُلِسر آبیاش را به موهایش میزند، لباس تازهاش را میپوشد و کاری انجام میدهد که ترومن تا بهحال ندیده است؛ او سوار اتوبوس میشود.
«ترومن صبر کرد تا سارا برگردد. صبر کرد و باز هم صبر کرد. ترومن هزاران ساعت صبر کرد؛ البته ساعتهای لاکپشتی! تا اینکه صبرش سر آمد!»