مرد جوان نشسته بر صندلی پشت سر باربارا در بازیهای در حال اجرا، سرانجام به جلو خم شد و به زن گفت اگر احساس بیماری میکند، میتواند او را تا کشتی همراهی کند. باربارا نگاهی به مرد انداخت، پاسخ مثبت داد و سپاسگزاری کرد. زن سردرد شدیدی داشت و پیشنهاد مرد جوان را نوعی لطف و محبت به حساب آورد. هر دو از جای برخاستند، از ورزشگاه خارج شدند و با تاکسی و قایق رابط، به کشتی بازگشتند. باربارا پیش از ورود به کابین خود در عرشه دوم، با حالتی عصبی به مرد جوان گفت:
ــ من تنها میتوانم آسپیرین بخورم. راستی میدانی به چه کسی شباهت داری؟ شبیه پسربچهای هستی که در بسیاری از فیلمهای وست پوینتی با دیک پاول و رابی کیلر حضور داشت. این فیلمها مربوط به دوران کودکی من است. پس از آن هم، دیگر پسرک را ندیدم. گوش بده. تنها میتوانم آسپیرین بخورم. مگر اینکه داروی دیگری داشته باشی و...