حوادث شگفت آوری که موضوع این تاریخ وقایع روزانه را تشکیل میدهد، در سال یک هزار و نهصد و چهل و... در شهر اران روی داده است. عقیده عموم برآن است که جای این حوادث نسبتاً غیر عادی جایش در این شهر نبوده. چون در حقیقت در نظر اول اران شهری معمولی است و چیزی بیش از ایالتی فرانسوی در سواحل کشور الجزایر نمیباشد.
بایستی اعتراف کرد که خود شهر زشت است، با وضع و حالت آرامی که در هرنوع آب و هوا دارد. مدتی وقت لازم است تا متوجه وجه تمایز این شهر با آن همه شهرهای تجارتی دیگر گردید. مثلاً چگونه میتوان شهری فاقد کبوتر و باغ و درخت را مجسم کرد، شهری که در آنجا نه صدای بهم خوردن بال پرندگان بهگوش میرسد و نه خش و خش برگها. بهطور کلی محلی بیخاصیت. در این شهر تغییر فصول تنها در آسمان خوانده میشود. رسیدن فصل بهار فقط با بهتر شدن هوا و سبدهای گلی که بچههای گل فروش از حومه شهر میآورند اعلام میگردد. این بهاری است که در بازارهایش میفروشند. در فصل تابستان حرارت خورشید خانههای بیاندازه خشک را غرق آتش میکند و دیوارها را از خاکستری تیره رنگ میپوشاند. در این موقع دیگر زندگی جز در سایه کرکرههای کشیده امکان ندارد. برعکس در فصل پاییز طوفانی از گل و لای برپاست. روزهای خوب و مطبوع فقط در فصل زمستان فرا میرسد.
راه ساده برای شناسایی یک شهر، پی بردن بهاین مطلب است که در آنجا چگونه کار میکنند چگونه عشق میورزند و چگونه جان میسپارند. در شهر کوچک ما شاید تحت تأثیر آب و هوا، همه اینها با هم و با همان حالت حواس پرتی و هیجان زیاد انجام میشود. بدین معنی که در شهر ما مردم بیحوصله و کسل میشوند و سعی میکنند که بهاموری خود را عادت دهند. همشهریان ما زیاد کار میکنند، ولی همواره برای کسب ثروت، مخصوصا بهتجارت علاقمندند، ولی قبل از هرکار دیگری بهاصطلاح خودشان بهمعامله میپردازند.
داستان شهری درگیرودار همه گیری طاعون! از قبل شروع هیچ علامتی تا بعد از پایان نویسنده به جزء جزء مراحل می پردازه
کتابی قوی بود که ذهن رو مشغول می کنه. موقع خوندن آدم با نویسنده و مردم شهر در اضطراب طاعون همراه میشه. احساس خستگی دکتر و دوستانش منتقل میشه. مثل یک تاریخ تکرار شده و بسیار قابل لمس برای مایی که اپیدمی کرونا رو زندگی کردیم.
نویسنده جزئیات رو بی نقص ذکر میکنه و قلم خاص آلبر کامو به اوج خودش میرسه.
یک داستان پرتامل و زیبا با جنبه های انسانی
2
اون لذت باید و شایدی که از خوندن این کتاب و ادبیات داستانی اون با ترجمه آقای کاوه میرعباسی حس کردم میتونم به جد بگم توی این ترجمه فقدان این لذت احساس شد. پس بدون شک برید سمت ترجمهای بهتر...