در سکوت، پرده بالا میرود. دورا و آننکوف. بیحرکت، روی صحنه هستند. طنین صدای زنگ در (یکبار) به گوش میرسد. به نظر میآید که دورا میخواهد حرفی بزند، ولی آننکوف با اشارهای ساکتش میکند. طنین صدا، دوبار، پشت سرهم، در صحنه میپیچد.
آننکوف: خودشه؟
خارج میشود. دورا همچنان بیحرکت منتظر میماند. آننکوف که یک دست خود را به دور شانههای استپان انداخته است، با او بازمیگردد.