اهل ده، برای گردش و استنشاق هوای دلپذیر و سالم، از کلبههای محقر خود خارج شده، از دامنه کوه پایین آمده و در دو طرف راه صف کشیدند. زنها بدون حجاب و با دستمالهای پرنیان الوان رنگ که چون عمامه به دور سر پیچیده بودند و شلوارهای گشاد قناویز زنگین، در یک ردیف نشسته و اطفالشان بازیکنان به دور آنها میگشتند. مردها هم در هر گوشهای حلقه زده، بعضی ایستاده، و برخی مانند ترکها به زمین نشسته، و کهنسالان تنباکوی ایران را در چپق ریخته و میکشیدند.
همهمهای شعفانگیز فضا را فرا گرفته و در میان این غوغا، گاه صدای سم اسبان، که نعل آنها سنگ را میخراشید، به گوش میرسید. و زمانی فریاد «قاچ! قاچ!» یعنی «جا دهید! جا دهید!» از اشخاصی که برای مسابقه حاضر شده بودند، به گوش میرسید.