کودک ابدی روایت بیم و امید آخرین سال زندگی دختری است که با سرطانی نادر دستوپنجه نرم میکند: دختر نویسندۀ رمان، رمانی که آخرین تلاش نویسنده است برای زنده نگه داشتن فرزندش...
فورست نهتنها به واژه، بلکه به کل تاریخ ادبیات چنگ میزند تا راهی برای جاودان کردن دخترش پیدا کند. نویسنده در آخرین جملات کتاب اعتراف میکند: «از دخترم موجودی کاغذی ساختم. میز کارم را هر شب به صحنۀ نمایشی جوهری تبدیل کردم که بر آن ماجراهای خیالی اجرا میشدند. نقطۀ پایان گذاشته شده. کتاب را کنار کتابهای دیگر گذاشتهام. راه نجاتی در واژهها نیست. پس خیال میبافم.» به این ترتیب، رمان در عین واق عنمایی چنان با تخیل آمیخته است که از برچسب زندگینامه میگریزد و به یک «صحنۀ نمایش» خواندنی تبدیل میشود.