«تا بهار صبر کن، باندینی» داستان فقر و خیانت و هویت ایتالیایی-آمریکایی است؛ داستانِ رویارویی پسرکی نوجوان با دشواریها و حقایقی که به او تحمیل میشود؛ و داستان امید به روزهای بهتر. آنچه جان فانته در این چهارگانهی داستانی قدرتمند و غنایی خلق کرده، دربارهی سالهای پرآشوب نوجوانی است.
«تا بهار صبر کن، باندینی» روزگار زمستانی و سرد خانوادهای را میگوید که در میانهی رکود اقتصادی بزرگ آمریکا در دههی سی میلادی، و از پس روابط عاشقانهی شکستخورده، هنوز نیمنگاهی امیدوارانه به آینده دارد. در این اثر است که با آلتر ایگوی جان فانته یعنی آرتورو باندینی آشنا میشویم که در آثار بعدی این چهارگانهی بینظیر، سالهای زندگی را پشت سر میگذارد. آرتورو عاشق نوشتن است. اما با وجود تناقض عریان میان باورهای مادر و سبک زندگی پدر، با وجود فقر و اصلونسبی که از او شهروند درجه دو میسازد، سرگردان میان ایمان و سرکشی، باید راه خودش را بیابد.
آرتورو باندینی در خانواده است که میبالد و سرکشی میکند و پیِ آرزوهایش میرود. او شاید مهمترین درسهای زندگیاش را از ارتباط پدر و مادرش، خیانت پدر، اعتقادات سفتوسخت مذهبی مادر، سختگیریهای مادربزرگ و چشیدنِ طعم فقر و تحقیر در اجتماع میگیرد. پدرش اهل قمار است و مادرش، جز دعا به مریم مقدس، کار بیشتری از دستش برنمیآید. آرتورو تصویری از پدرش ساخته که با کشف یکی دو واقعیت دربارهی او، آن تصویر به جای شکستن، درخشانتر میشود.
در سال ۱۹۸۹ دومنیک درودر فیلمی اقتباسی از این رمان ساخت که بازیگرانی صاحبنام از جمله جان مانتنا و فِی داناوِی در آن نقشآفرینی کردند.
جان فانته (۱۹۰۹-۱۹۸۳) نویسنده و فیلمنامهنویس آمریکایی بود که در سالهای زندگی طعم شهرت و پذیرش را نچشید، گرچه غولی همچون چارلز بوکوفسکی او را خدای خود نامید. فانته پنج رمان، یک نُووِلا یا رمان کوتاه و یک مجموعهداستان منتشرکرد و پس از مرگش، دو رمان، دو نُوولا و یک مجموعهداستان از او منتشر شد. او را بهعنوان نویسندهای میشناسند که دشواریهای نویسندههای جوان در لسآنجلس را به تصویر میکشید. جان فانته در سال ۱۹۸۷، چهار سال پس از مرگش، برندهی جایزهی ادبی پِن آمریکا شد.
عجب قلم شیرینی داره این جان فانته دوستداشتنی. با از غبار بپرس کشفش کردم و حالا هر چی ازش پیدا کنم یا گوش میکنم یا میخونم. از یه داستان ساده یک جواهر خوشتراش ساخته و عرضه کرده. در اینجا ظاهرا با داستان باندینی پدر مواجهیم ولی ضمنا با اولین کشمکشهای ذهنی و عشقها و شیطنتها و احساس گناههای باندینی پسر هم آشنا میشیم که قراره در سه کتاب بعدی در لحظات غم و شادی و تلاشها و شکستها و موفقیهاش در کنارش باشیم. طنز رقیق و ظریف و شیرین جان فانته گاه و بیگاه در این کتاب و سایر آثارش خواننده رو حقیقتا مجذوب میکنه و اشتیاق مطالعه رو مدام در دلش روشن نگه میداره. برای من که اینطوره. از این کتاب یک فیلم سینمایی خوب هم ساخته شده که من بعد از شنیدن کتاب دیدمش. اونم کار قشنگیه و به نظرم اقتباس خوبی از آب دراومده ضمن اینکه هنرپیشههاشم بسیار عالی ظاهر شدن بخصوص اورنلا موتی با زیبایی افسونکنندهش در نقش ماریا.
5
آثار فانته اگر نقاشی بود بیشباهت به آثار ونگوگ نبود. فانته ساده مینویسد و به نظرم هنر فانته همآمیزی حسهای گوناگون است. در یک روز تابستانی با خواندن آثار فانته، میتوانی قدم بر جادهای برفی بگذاری، به صدای لرزان پرندهای گوش بدهی، دلت از سادگیهایت بلرزد، و در همان لحظه با یک سادگی خوشآیند بدانی که نمیخواهی و نمیتوانی که خیلی چیزها را فراموش کنی.
3
با کتاب از غبار بپرس با جان فانته آشنا شدم و علاقه مند شدم بهش این اثر هم به همون اندازه تاثیر گذار و جذاب بود