برای سومینبار خودش را در حال دویدن در طول چمن باغچه یافت، در هوای سرد و بنفشهبوی ساعات پایانی شب، در حال عبور از کنار مجسمۀ ابیگیل، و برای سومینبار، رسیدن به دروازهای که دو شب پیش پشتش آن صدا آنطور مدهوشش کرده و فریبش داده بود. اگر قفل در را، همانطور که میتسی هورن گفته بود باز خواهد بود، باز نکرده بود چه باید میکرد؟ یا اگر کسی دیده بود که باز است و دوباره بسته بودش و او نمیتوانست بیرون برود؟ ناقوس کلیسای سفید با طنین بم مردانهاش ساعت نُه را اعلام کرد: دانگ، دانگ، دانگ. در فلزی را با احتیاط هل داد. با اولین فشار او از جا حرکت کرد و بدون صدا باز شد. از در بیرون رفت... و درجا خشکش زد.
«روایتی پرتنش و عمیق که تصویری استادانه از سادگی و خامی جوانی ترسیم میکند، سادگیای که هر آن بیم ازدسترفتنش میرود... سابوی تردست، در یک آن، زمان و تاریخ و حماقت بشری، همه را از چشمان معصوم کودکی بر ما آشکار میکند.» آنا ماندو
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۸۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 435 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۲۱:۵۶:۰۰ |
نویسنده | ماگدا سابو |
مترجم | نصراله مرادیانی |
ناشر | نشر بیدگل |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Abigel |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۰۸ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
با صرف نظر از ترجمه و جمله بندی های نیمه وحشتناکِ کتاب و اعتقاد نداشتن به علائم نگارشی ، موضوع کتاب جالب بود🤌 دوتا موضوع در این کتاب برام تازگی داشت مدرسه دینی و جنگ جهانی !!! جنگ ،بسیار زیرپوستی و در پس یک پنجره با شیشه های مات روایت شده، اما از درد ماجرا کم نکرده...درواقع به حاشیه نرفته بلکه زوایه نگاه متفاوت شده که برای من بسیار لذت بخش بود این سبک و مدل نگاه!😍👍 بنظرم احساسات و تفکرات دخترِ شهریِ نوجوانمون خیلی دوراز واقعیت سنی نبود و میشد خودتو در اون رده سنی رها کنی..،😇 باید به کتاب اجازه بدید رفته رفته خودش رو بهتون ثابت کنه و مطمئنم مثل من در قسمت های مختلفی از کتاب متاثر میشید که ممکنه خودتونم تعجب کنید...🙃 و در آخر این چه پایانی بودددد!؟؟!🥲 برای این کتاب دلم پایانی با طول و تفصیل بیشتری میخواست😩..
از ماگدا سابو، به ترتیب، کتابهای در، ترانه ایزا و خیابان کاتالین رو خوندم، کتابهایی با محوریت و نگاه زنانه به وقایع پیرامون. ابیگیل چهارمین کتاب از این نویسنده است که خوندم و چقدر خوشحالم که این کتاب رو آخر از همه خوندم، نوع داستانپردازی به نسبت کتاب های دیگه کاملا متفاوته و برای منی که از خوندن سایر کتابها بسی ار لذت برده بودم این کتاب کمی خستهکننده بود برای همین بعد از خوندن حدود ۳۰% کتاب را رها کردم… که شاید روزی دیگر سمتش برم. ولی از سایر کتابهای این تویسنده غافل نشید که واقعا لذت بخش هستند
فضاسازی داستان در ابتدا غمگین و دلمرده بود،شخصیت اصلی داستان، دختری است که در شهر زندگی میکند و جزو قشز مرفه جامعه است اما اکنون به خاطر جنگ مجبود میشود در صومعه ای با قوانین سختگیرانه زندگی کند و وجودش لبریز از عشق به یک ستوان جوان است! اواخر داستان مشخص شد پسری که عاشقش بوده در صدد این است که او را تحویل نیرو های المانی بدهد( شک داستان) شخصیت دوم داستان، ابیگیل است که مجسمه ای در صومعه است و ناجی همه بچه ها که در نهایت پرده از راز او برداشته شد و متوجه شدیم هیچ نیروی ماورایی پشت مجسمه نبوده!
این نویسنده رو خیلی دوست دارم، و خب اگرچه ابیگل از نظر داستانی به غنای "در" یا "خیابان کاتالین" نمیرسه، اما باز هم برای من دوست داشتنی بود. در واقع گره داستان از همون ابتدا مشخص میشه به نظرم و هیچ غافلگیریای انتهای داستان باقی نمیمونه، اما باز هم خوندنش لذت بخشه و حتی هیجانانگیز. توصیف فضا با جزئیات زیاد، خیلی تصویرسازی خوبی ارائه میکنه. و آدم میتونه با بسیاری از شخصیتها همزادپنداری کنه. و این که من اساسا روایتهایی با کاراکترهای نوجوان و همچنین ایجاد تصویر جنگ رو خیلی دوست دارم.
نکته آموزنده کتاب اونجاست که وقتی دلیل یه چیزی رو نمیدونیم و برامون خوشایند نیست به شدت غیرقابل تحمل میشه ولی وقتی علتش رو میفهمیم همه چیز برامون قابل پذیرش و دوست داشتنی میشه..اگه به کسی اعتماد داری هرچیزی میگه گوش کن حتی اگه در ظاهر ظالمانه باشه.
از زیبا زیبا زیباترین کتابهایی بود که میتونستم بخونم... سیر داستانی به شدت روان و گیرا، که خودت رو با داستان همسو حس میکنی.. پایانی دور از تصور.. واقعا دوستش داشتم.. و دلم برای این کتاب واقعا تنگ میشه..
خیلییییی عالی بود واقعا لذت بردم کلا این سری رمان های coming of age برام جالبن ، سیر و پروسه بلوغ و اینحرفا منو یاد نوجوونی و فکرای خودم میندازه
قبلا در و ترانه ایزا از این نویسنده خونده بودم خیلی خوب بودن فکر کردم اینم مثل اوناست ولی بقدری خسته کننده بود که ۲۵ درصدشو بیشتر نتونستم بخونم
پایانبندی درخشانی داره، حتی بااینکه از وسطای داستان حدس میزنی ابیگیل کیه. من قلم خانم سابو رو خیلی دوست دارم.
از هر لحاظ خوب بود هم پرکشش بود هم بدون هیجان نبود متن روان و زیبا بود و برای من خوندش لذت بخش بود