روزنامهای میاندازد جلو در اتاق و مشغول پاککردن سبزی میشود. تهران هر خوبیای که داشته باشد، این بدی را دارد که خانههایش تنگ و ترشاند و باغ و باغچه ندارند. یک وجب حیاط، دارند و یک قاب آسمان. هفتهی اول به کرامت گفت"جونُم نذرت، درسته ما خونهی آنچنانی نداشتیم ولی حیاط جلو خونهمون به اندازهی نصف این تهرون بود! ناشکری نمیکنم ها، ولی دل آدم تو این خونه میپوسه به شاهزاده ابوالقاسم." کرامت خندیده بود، دست زده بود به پک و پهلوی چربیگرفتهی انیس و گفته بود "عادت میکنی انیس خانم. یک سال که آب تهران بخوری، شیشدانگ میشی تهرونی."