- درباره کتاب شهر گربهها: شهر گربهها عنوان مجموعهای از پنج داستان کوتاه از نویسندهی معاصر و محبوب ژاپنی هاروکی موراکامی است. او به عنوان یک نویسنده در داستانهای خود به خوبی زندگی انسان مدرن را به تصویر میکشد. تسلط موراکامی در طراحی زندگی، عشق و تنهایی مختص خود اوست به طوری اگر کتابهای دیگری از او را خوانده باشید به خوبی متوجه این موضوع میشوید. فضاسازی و شخصیتپردازیهای موراکامی در کتاب شهر گربهها نیز کاملا مشهود است. او توانسته روایتهایی ملموس و زیبا را در بستر کلمات بنا کند و آن را تا مدتها در ذهن خواننده باقی بگذارد. داستانهای این مجموعه به ترتیب عبارتاند از: «شهر گربهها»، «شهرزاد»، «سامسای عاشق»، «کینو» و «دیروز» که آن را فرزین فرزام به فارسی برگردانده است. انتشارات نون این کتاب را در سال ۱۳۹۶ راهی بازار نشر کرده است. - بخشی از کتاب: همین که چشم باز کرد، فهمید؛ فهمید که تبدیل شده است به گرگور سامسا. طاق باز خوابیده و به سقف خیره شده بود. کمی زمان برد تا چشمهایش به تاریکی اتاق عادت کند. سقف از آن سقفهای معمول و متداول به نظر میرسید؛ از آن سقفها که همهجا به چشم میخورند. زمانی رنگ سفید یا کرم روشن خورده بود اما سالها گردوخاک و کثافت به رنگ شیر فاسد درش آورده بود. هیچ گچبریای، هیچ ویژگی خاصی نداشت. بی پیام. بدون طرح و نقش. وظیفهی خود را صرفا به عنوان بخشی از ساختمان به درستی ایفا میکرد اما از این فراتر نمیرفت. سمت چپ اتاق پنجرهای بلند ایستاده بود اما پردهاش را برده بودند و عوض پرده، روی قاب پنجره چندتختهی کلفت کوبیده بودند. تختهها را افقی کوبیده بودند و بینشان یک اینچ فاصله بود. مشخص نبود که این شکافهای یک اینچی را از عمد باز گذاشتهاند یا نه. نور صبح از فاصلهی میان تختهها داخل میشد و یک ردیف خط باریک موازی کف اتاق میانداخت. چرا پنجره را اینقدر سفتوسخت تخته کوب کرده بودند؟ نکند گردبادی، توفانی شدید در راه باشد؟ نکند برای این بوده که راه ورود را بر کسی ببندند یا شاید به قصد جلوگیری از خروج کسی (احتمالا خودش؟) تعبیه شده؟ همانطور طاق باز سرش را آرام چرخاند و بقیهی اتاق را نگاه کرد. هیچ اثاثی جز تختی که رویش خوابیده بود به چشم نمیخورد. نه کمد، نه میز، نه صندلی. روی دیوارها نه تابلویی بود، نه ساعت، نه آینه. نه لامپی بود، نه نوری. کف اتاق هیچ قالی یا موکتی قابل تشخیص نبود. چوب لخت. کاغذ دیواری طرح پیچیدهای داشت اما چنان قدیمی و رنگ و رو رفته بود که در این نور کم محال بود بشود از جزئیاتش سر در آورد. احتمالا زمانی یک اتاقخواب معمولی بوده است اما در این لحظه هیچ ردی از حضور انسان درش به چشم نمیخورد. تنها جنبهی انسانی اتاق تختخوابی بود که یکه و تنها آن وسط جا خوش کرده بود. تختخوابی عریان. بی ملحفه، بی روانداز و بیبالش. تنها یک تشک کهنهی مندرس داشت.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 198.۷۴ مگابایت |
مدت زمان | ۰۴:۴۹:۲۴ |
نویسنده | هاروکی موراکامی |
مترجم | فرزین فرزام |
راوی | پیمان قریب پناه |
ناشر | نشر نون |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۱۲/۰۲ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
شامل چند داستان کوتاه که پایان هر کدام بدون نتیجه گیری ولی قابل تامل البته نباید از روایت بسیار دلچسب جناب قریب پناه بگزاریم من از قصه گویی ایشان بسیار لذت بردم شاید اگر خودم می خواستم بخوانم آنقدر لذت نمی بردم
داستان های این کتاب خصوصا داستان شهرزاد را با ترجمه ی خانم سولماز بهگام خوندم و با این ترجمه انطباق دادم متاسفانه این ترجمه با حذف و تعدیل زیاد مواجه شده و یکدستی متن و زیبایی داستلن فدا شده است. صدای روایت گر البته واقعا خوب است ولی افسوس ...
موراکامی هم دیگه با گربه شورشو دراورده ...توی تمام کتاب هاش گربه ی پای ثابت بود تا این کتاب که دیگه تصمیم گرفته دینشو تماما به گربه ها ادا کنه
من خیلی خوشم اومد هم از داستان ها هم از اجرای گوینده هردوش برام به طرز عجیبی ارامش دهنده بود
داستان های جالبی هست و راوی هم خیلی خوب کتاب روایت کردن
خیلی خیلی خیلی دلچسب مخصوصا داستان اول