اگر در صبحی نیمهروشن جسم ظریف و شکنندۀ عروسک ژاپنیای را دیدی که با ماسکی سفید بر چهره روی پلههای بیمارستان پارس نشسته و صورتش را میان دستهای مشتشدهاش میفشرد و با اندوهی ژرف به جماعتی که هردم انبوهتر میشوند مینگرد، بدان او غزاله علیزاده است که به بدرقۀ واپسینِ مهدی اخوان ثالث آمده است.
اولینباری است که او را حضوری میبینم.
غزاله علیزاده، به گفتۀ مادرش (خانم سیدی)، ساعت چهار نیمهشب بیستوپنجم بهمن ماه سال ۱۳۲۵، در بیمارستان شاهرضای مشهد دیده به جهان میگشاید و در بیستوسوم اردیبشت ماه ۱۳۷۵، نرسیده به پنجاهسالگی، به دست خود رشتۀ حیاتش را بعد از چندین اقدام نافرجام خودکشی در طول زندگیاش بر درختی در «جواهر ده» میگسلد.
تحصیلات مقدماتی را در مشهد میگذراند. قصههای مادربزرگ که همواره از مولوی میگوید، سراسر کودکی او را سرشار میکند. همزمان در کنکور ادبیات و زبان فرانسه در مشهد و حقوق سیاسی و فلسفه در تهران قبول میشود که درنهایت، حقوق سیاسی دانشگاه تهران را برمیگزیند و فوقلیسانس میگیرد. برای گذراندن دکترا به پاریس میرود و...
-از متن کتاب-