دختری جوان در یک آلاچیق روبهروی دریا نشسته و روی کاغذهایی مینویسد. بعد دست از نوشتن میکشد و خیره به دریا مینگرد؛ بیقرار است و پوست اطراف ناخنهایش را میکند. از آلاچیق بیرون میآید و از پرندهای که بالای دریا پرواز میکند عکس میگیرد.
ناگهان باد و باران شدید و دریا طوفانی شده و کاغذهای او پراکنده میشوند. دختر به آلاچیق برمیگردد و کاغذهایش را برمیدارد. وسط کار از جمعآوری کاغذها دست میکشد و از آلاچیق بیرون میرود، رو به دریا ایستاده و آرام اشک میریزد.