او پیامی برای گابریل میفرستد و توضیح میدهد که راشل او را متقاعد کرده که الماس پیش او نیست و هر وقت که از او دربارهٔ گمشدن الماس میپرسد، شروع به گریه و زاری میکند و مادام میگوید که روزی خواهد رسید که سکوتش توجیه خواهد شد. همراه با نامه، جولیا دستور داده است که گابریل گروهبان کاف را مرخص کند و حقوق او را هم بپردازد. جولیا بعد از گم شدن الماس متوجه شده بود که راشل حتی با شنیدن نام فرانکلین هم بدون هیچ دلیلی میغرد و ترشرویی نشان میدهد، پس او از فرانکلین که البته خیلی هم دوستش دارد میخواهد که خانهٔ آنها را ترک کند و با راشل ارتباطی برقرار نکند. فرانکلین به خانهٔ پدرش در لندن باز میگردد و از آنجا به خارج از کشور سفر میکند.