روز بعد وِرونسکی و لِوین در ایستگاه قطار با یکدیگر روبرو میشوند. اوبلونسکی به استقبال خواهرش آنا؛ و وِرونسکی برای دیدن مادر خود آمده. آنا و وِرونسکی در یک نگاه یکدیگر را میبینند و این آغاز دلدادگی آنها به هم میشود.
آنا که تازه از راه رسیده به صحبت با دالی می پردازد و به او می گوید که اگر خیانت اوبلونسکی را ببخشد زندگی برای همه راحتتر خواهد بود. سرانجام بعد از ساعت ها گفتگو ، دالی، اوبلونسکی را میبخشد.