مهتاب دوست دارد که به پارک برود. یا حداقل یک نفر پیدا شود که با او بازی کند. اما مامان مشغول آماده کردن غذاست، بابا چرت میزند و مانی پکالیفش را انجام میدهد. صبر کنید. انگار یک نفر دیگر هم هست که میتواند مهتاب را به پارک ببرد. به یک پارک خیلی بزرگ…