آقا، میتوانم بیآنکه مزاحم باشم خدمتی برای شما انجام دهم. بیم آن دارم که شما نتوانید مقصود خود را به این گوریل محترم که مدیریت این دستگاه را بر عهده گرفته، بفهمانید، زیرا او غیر از زبان هلندی به زبان دیگری آشنایی ندارد. چنانچه شما این اجازه را به من ندهید او حدس نخواهد زد که شما ژنیور میخواهید.
آها، خوب شد، حالا میتوانم امیدوار بشوم که منظور مرا فهمید. این سر تکان دادن او نشانه تسلیم شدن وی به دلایل من است. در حقیقت او دست به کار هم شد، چه او با کندیِ خردمندانهای شتاب میورزد. شما شانس آوردید که غرولند نکرد. موقعی که نمیخواهد کسی را بپذیرد، غرغری برایش کافی است و اصرار نیز ثمری ندارد. سلطان خصائل خود بودن امتیاز حیوانات بزرگ است! ولی خوب، من میروم آقا! از این که شما را راضی کردم خوشحالم. از شما متشکرم و هر دعوتی را که در عدم مزاحمت آن مطمئن باشم، آن را قبول خواهم کرد، شما لطف و محبت مینمایید. پس، لیوانم را در کنار لیوان شما قرار میدهم.
حق با شماست: سکوتش گیجکننده است، همچون سکوت جنگلهای وحشیِ کهن که انباشته از غوغای درندگان وحشی است. گاه قهر سرسختانه این دوست خاموش ما در بیاعتنایی به زبانهای زنده دنیا مرا متعجب میکند.