جنایت همواره ذهن بشر را از دیرباز، از بدو خلقت تا امروز، به خود مشغول داشته است. جنایت و مکافاتِ آن، موضوعی است که ادبیات نمایشی از یونان باستان تاکنون، به آن پرداخته است. از هنگام کشته شدن قابیل به دست برادر و قتل لائیوس توسط پسرش ادیپوس، جنایت خانوادگی به عنوان نوعی تبهکاریِ خصوصی در تاریخِ رذالتهای بشری ثبت شده است. نمایشنامه «ذبیح»، نوشتهی صبوره رنگرز، واگویهی نوینی از گونهای جنایت خانوادگی است. در این واگویه، شاهد روایتی ادیپوسگونه هستیم؛ قتلِ پدری به دست پسری. اما برخلاف تراژدی ادیپوس، این خودِ عمل نیست که گرهافکنیِ اصلیِ درام را پدید آورده، بلکه نتایج آن در یک گرهافکنیِ جدید، پسری را که مظنون به قتل قلمداد میگردد، همچون پاندولی بین مرگ و زندگی در نوسان نگهداشته است. در تراژدیِ نخستینِ سوفوکل، فرزندان ادیپوس کوچکتر از آنند که در سرنوشتِ پدر نقش ایفا کنند، اما در نمایشنامهی ذبیح، پسر بزرگتر پس از مرگ پدر، اینک خود به عنوان جانشینی مستبد بر اریکهی قدرتِ پدرِ ستمگر نشسته است و خانواده را زیر مهمیزِ زورگوییِ خویش به بند کشیده است. کشمکش در نمایشنامهی ذبیح، کشمکشی خانوادگی با نتیجهای دردناک است آنچه پایانِ این نمایشنامه را بغرنج و دردناک میکند، عبارت است از به کار افتادن ماشهی زنجیرهی جنایت. گویی پس از هر قتل عَمد، دروازهای برای جنایتِ دیگری گشوده میگردد و بدون ارادهای آهنین، این دروازه هرگز بسته نمیشود. بیتردید نمایشنامهی ذبیح، لحظات دراماتیک برجستهای را در کشمکش میان مرگ و زندگی آفریده است و با تعلیقهای چشمگیر، همانند رمان «برادرانِ کارامازوفِ» داستایِفسکی، ما را به گونهای حیران و انباشته از بیصبری در برابر این سوال قرار میدهد که قاتل اصلی چه کسی است و آیا هرگز مجازات خواهد شد؟ یا آنکه فرد بیگناهی، به جای قاتل، به دار مکافات آویخته خواهد گردید. نمایشنامهی ذبیح یک تکپردهای موفق برای اجرا در سالنهای کوچک است.