ریختن آب از طبقه پنجم به اندازه لیسزدن بستنی لذتبخش است. وقتی پارچ را خالی میکنی آب با سرعت میرود پایین. نزدیک طبقه سوم بالهایش را باز میکند، با اینحال وقتی رسید به موزائیکها شلپ صدا میدهد. یک شلپ قشنگ که دوست دارم بارها و بارها بشنوم. ریختن آب زمانی لذتش بیشتر است که پسرهای آپارتمان، از همه جا بیخبر آن پایین سرگرم بازی باشند. آب که ریخت روی سرشان از جا میپرند. بدون آنکه بالا را نگاه کنند اول لباسهای خیس خودشان را برانداز میکنند. حیف، بعد از اینکه آب ریخت روی سرشان دیگر نمیشود از پنجره آویزان بمانم و نگاه کنم، باید زود سرم را بدزدم و توی اتاق بخندم. حتما پسرها گیج میشوند و ...