نیکول همراه با پدرش در یک آپارتمان کوچک زندگی میکند. شارل، فروشندهای که رویای ویولونیست شدن را در سر میپرورانده، اکنون در لهستان، وطن خود، خانهنشین شده است. فقط گاهی آدرین (مردی که قصد ازدواج با دخترش را دارد) به او سر میزند. پدر دوست دارد که نیکول کمی با آدرین مهربانتر باشد، ولی دختر تمایل به انجام هیچ کاری ندارد، نه ازدواج کردن، نه رژیم گرفتن و نه هدیه گرفتن و نه هیچ چیز دیگر. او تنها به دنبال یک چیز است: اینکه شهامتی بیابد تا به «جستجوی فردا» برود. اما دختری که نیمی از زندگی خود را به مراقبت از پدر سالخوردهاش میگذراند و نیمی دیگر را به عنوان پرستار شیفت شب به بیماران خدمت میکند، چه فردایی میتواند برای خود و دیگران رقم بزند؟
دنیز شالم در این نمایشنامه به صورت تلویحی به یکی از مهمترین و چالش برانگیزترین پدیدههای عصر مدرن پرداخته است که خواننده از خلال گفتوگوها آرام آرام بدان دست مییابد.