ای خون اصيلت به شتکها ز غديران
افشانده شرفها به بلندای دليران
جاری شده از کرب و بلا آمده وآنگاه
آميخته با خون سياووش در ايران
تو اختر سرخی که به انگيزۀ تکثير
ترکيد بر آيينۀ خورشيدضميران
ای جوهر سرداری سرهای بريده
وی اصلِ نميرندگیِ نسلِ نميران
خرگاه تو میسوخت در انديشۀ تاريخ
هر بار که آتش زده شد بيشۀ شيران
آن شب چه شبی بود که ديدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ويران
و آن روز که با بيرقی از يک سر بیتن
تا شام شدی قافلهسالار اسيران
تا باغِ شقايق بشوند و بشکوفند
بايد که ز خون تو بنوشند کويران
تا اندکی از حقِ سخن را بگزارند
بايد که به خونت بنگارند دبيران
حدّ تو رثا نیست عزای تو حماسهست
ای کاسته شأن تو از این معرکهگیران