کتاب خال سیاه عربی نوشته حامد عسکری، یک اثر عربی است که در آن نویسنده به بخشی از زندگی خود میپردازد؛ داستانی از دوران کودکی و تجربیات خود درباره شناخت خدا و سفر حج. طرح این موضوع با نگارش روان و زیبای حامد عسکری آغاز میشود، او از روزهای کودکی خود مینویسد و انسانهای اطراف خود را با تمام جزئیات تصویر میکند؛ تصویری از نحوه برخورد و عملکرد این افراد که نمایانگر نگاه آنها به خداست.
به عنوان مثال، توصیف اعمال و گفتارهای معلم ریاضی و دینیاش در لحظاتی که نویسنده اشتباه میکند، در این کتاب مورد توجه قرار میگیرد. تأثیر این تعاملها بر اعتقادات نویسنده به خدا، به طور دقیق توصیف میشود. سفر حج نیز به واسطه قلم منحصربهفرد عسکری، به شیوهای خوشسبک و شیرین روایت میشود. این داستان خواننده را با احساسات و ارتباطات شخصی نویسنده همراه میکند، و او را در تصور و تخیل در موقعیتهای مختلف داستان جذب میکند.
حامد عسکری در حادثه تلخ زلزله بم، بسیاری از عزیزان و نزدیکان خود را از دست داد. پس از این فاجعه، او تصمیم به ادامه تحصیل در تهران گرفت. این تجربه ممکن است دلیلی باشد که در داستانش، خانواده و به ویژه مادر، نقش مهمی ایفا میکنند. همچنین، در این کتاب نمادها و نشانههای بسیاری وجود دارند که نشان دهنده ارتباط نویسنده با شهر مادریاش، یعنی بم، هستند.
جالب است بدانید که این کتاب در مدت زمان بسیار کوتاهی پس از انتشار نسخه اول به نسخه پنجم خود دست یافت. اگر شما هم به خواندن کتابهای داستان و رمان علاقمند هستید به دستهبندی داستان و رمان در فیدیبو سر بزنید.
حامد عسکری، شاعر و نویسنده جوانی است كه به روزنامهنگاری اشتغال دارد و در سالهای اخیر کتابها و نوشتهها و شعرهایش به شهرت رسیده است. او اهل متولد ۱۰ خرداد ۱۳۶۱ در شهرستان بم است. پس از اتمام دوره راهنمایی، حامد عسکری وارد حوزه علمیه کرمان شد و به مدت شش سال در آنجا درس طلبگی میخواند. در همین زمان، همزمان با تحصیل در حوزه، در مدرسه نیز تحصیل میکرد. پس از دریافت دیپلم، در آزمون کنکور شرکت کرد و پس از قبولی، وارد دانشگاه شد. او رشته حقوق قضایی را در دانشگاه آزاد تهران شمال انتخاب کرد و پس از تحصیل، مدرک فارغالتحصیلی خود را از این رشته دریافت کرد. به علاوه، عسکری فوقدیپلم خود را نیز در پایه لمعتین از حوزه علمیه به دست آورد.
در آغاز تحصیلات دانشگاهی، در ترم اول، زلزلهای وحشتناک شهر بم را ویران کرد. این حادثه باعث شد که او تصمیم به مهاجرت به تهران بگیرد و تحصیلات خود را در این شهر ادامه دهد. این تغییر مکان تحصیلی نیز به همراه داشت که او در محیط جدیدی تحصیل کند و در پایتخت به تحصیل و پیشرفت خود ادامه دهد، و در نهایت در تهران به تحصیلات خود ادامه داد و تاکنون در این محیط ماندگار شده است.
غزلهای حامد، با لحنی صمیمی و طنزآمیز، به تفسیر موضوعات میپردازند و طبق توصیفات بهمنی، با شیرینیهای زبانی نیز پر شدهاند. این غزلها درحالی که شور و شیطنتی دارند، همچنان زبانی منسجم و هماهنگ دارند. به طور کلی، این مجموعه از غزلها، علاوه بر جذابیت و شورانگیزی، همچنان کیفیت یکپارچگی زبانی را حفظ کرده و این ویژگی آن را با محمدعلی بهمنی مقایسه میکند.
کتاب سیاره مشتری از دیگر آثار معروف حامد عسگری است که یک برنامه عملی از ۰ تا ۱۰۰ برای مشترییابی در حوزه بیمه ارائه میدهد. این کتاب به شما مهارتها و روشهای لازم را آموزش میدهد تا در هر روز حداقل پنج مشتری با شرایط مورد نیاز پیدا کنید. همچنین، به شما نشان میدهد چگونه با این مشتریان قرار ملاقات بگذارید و چه نکاتی را در نظر بگیرید تا ملاقاتهای مؤثری داشته باشید.
در این کتاب، نویسنده به مسائل مهمی مانند شناخت خدا، تجربههای زندگی، تعاملات انسانی و دینی و تفکرات فردی پرداخته است. این موضوعات با عمق و فراز و نشیبهای خاص خود به تفکر خواننده جذابیت میبخشد. علاوه براین، حامد عسکری از زبان روان و توصیفهای زیبا برای بیان افکار و احساسات خود استفاده میکند. او با استفاده از کلمات دقیق و تصاویر تشبیهی، داستان را به شکلی که احساسات خواننده را به خود جلب میکند، روایت میکند .نویسنده تأملات و فکرهای شخصی خود را به اشتراک میگذارد که این امر به خواننده اجازه میدهد که در مواجهه با این تجربهها و تفکرات، به تأمل و تفکر درباره مسائل مشابه خود بپردازد. همچنین استفاده از نمادها و تشبیهات در کتاب خال سیاه به نوعی زبان تازهای به داستان میبخشد و خواننده را به تفسیر عمیقتر داستان و مفاهیم دعوت میکند.
خدا... این واژه، این مفهوم، بزرگترین پرسشی بود که در دوران کودکی برای من به وجود آمد. این مفهوم، این قدرت، این نور، این حقیقت، این هرچه که میباشد، چه کسی است؟ از کجا آمده است؟ وظیفه او نسبت به من چیست و وظیفه من نسبت به او چیست؟
خدا را در اولین سالهای کودکی از دیدگاههای متعددی مشاهده کردم. عینک اول، عینک معلمان دینیام بود. خدای آن معلمان دینی به همان اندازه تند و سختگیر بود که خودشان بودند. او چون یک نظام نهاده بود، مثل قوانین دقیق و زمانبندیهای مدرسه، اگر کسی اشتباهی انجام میداد، عذاب و عقاب داشت، تنبیهی که از مدرسه هم سختتر بود و هر خطا کوچکی باعث تحمل آتش جهنم و سنگینیهای سیاه میشد. این خدا به نوعی بیتحمل و عصبانی بود و همین سبب برخی از رفتارهای منفی من میشد. از این خدا واقعاً ترسیدم.
عینک دوم، عینک مادرم بود. این خدا مانند مادرم بود؛ مهربان، صمیمی و همیشه در چشمان و صدایش یک قطره احساس بغضی بود. به این خدا علاقه زیادی داشتم. اگر اشتباه میکردم، از من ناراحت میشد، اما با یک جمله معذرتخواهی، یک «دوستت دارم، خدا»، یا حتی یک «مگه چندتا پسر داری که باهام حرف نمیزنی؟»، دلش را میگشود، دستم را میگرفت و با لبخند میگفت: «پسر خوبی باش! من ناراحت میشوم که سر تو فریاد بزنم.
اگر شما هم از علاقمندان به خواندن کتابهای داستان و رمان هستید پیشنهاد میکنیم حتما کتابهای زیر را که در فیدیبو در دسترس هستند، مطالعه کنید.
ü کتاب صوتی گرامافون قصه مینا و پلنگ نویسنده شرمین نادری
ü کتاب هابیت یا آنجا و بازگشت دوباره نویسنده جی.آر.آر. تالکین
ü کتاب صوتی سمک عیار و خورشیدشاه نویسنده مصطفی اسلامیه