میتوان تصوّر کرد که نقد ادبی همزاد خود ادب باشد. چرا که بیگمان از روزی که نخستین موالید و آفریدههای ذوق و قریحهی کلامی بشر قدم به عرصهی وجود نهاده، مقایسه و مقابلهی آثار ادبی و قضاوت دربارهی نیک و بد آن نیز در جریان بوده است. بیگمان نقد و قضاوت آثار ادبی در روزگاران آغازین به همان سادگی خود آثار ادبی بوده و معیار و میزانی جز اظهار خوشایندی یا ناخرسندی مخاطبان آن-آن هم به سادهترین وجه- نداشته است امّا به مرور ایّام که زادهی طبع و قریحهی شاعران و نویسندگان روی در تکامل نهاده و پیچیدگی یافته است، ادبدوستان و مخاطبان آثار ادبی نیز برای اظهار و بیان درک و دریافت و کیفیّت تأثّر خود از این آثار به تأمّل و تدقیق پرداخته و به تدریج معیارها و میزانهایی به میان آوردهاند و به این ترتیب ارزیابی و برسنجیدن آثار ادبی کم کم صورت یک فنّ و صناعت مستقل به خود گرفته است. ارزیابی و نقد آثار ادبی از دیدگاههای بسیار متفاوتی میتواند مطرح باشد. شاید نقد اخلاقی، یعنی بیان این نکته که اثر ادبی چه فایدهای برای تربیت معنوی انسان و تهذیب و تزکیهی اخلاقی او دارد یا ندارد، نخستین جنبهی داوری در بارهی آثار ادبی بوده باشد؛ همچنانکه نقد ادبی در نزد نخستین فیلسوفان یونان باستان؛ یعنی سقراط و افلاطون چنین بوده است. بیتردید نقد بلاغی که امروزه منتقدان ادبی بیشتر تحت عنوان «نقد فنّی» از آن یاد میکنند، بعد از نقد اخلاقی از نخستین جنبههای نقد آثار ادبی بوده است. از زمانی که آثار ادبی از لحاظ پختگی و پیراستگی و انسجام و استحکام و سنجیدگی لفظ و معنی مطمح نظر و مورد بحث واقع شده است، نقد فنّی قدم به عرصهی وجود نهاده است؛ چنانکه در یونان باستان فلیسوف بزرگ عالم، ارسطو، در دورهی بعد از سقراط و افلاطون به این جنبهی نقد ادبی توجّه شایانی نشان داده و قواعد و ضوابط معیّنی برای آن به دست داده که تا امروز هم اهمیّت و اعتبار خود را حفظ کرده است.