هیچ آیین و مکتب و مذهبی این واقعیت را انکار نکرده است و همهآنان که انسان را مسافر میدانند و مقصدی متعالی برای او می جویند او را نیازمند معلم و مرشد و رائد و امام دانستهاند. اما مگر آدمی در جمع نمیزید؛ چه او را چونان معلم یونانی مدنی بالطبع بخوانیم و چه زیست اجتماعی را طبیعت ثانوی او بدانیم. تاریخ انسان مساوی با تاریخ اجتماع است و حی ابن یقظانها را فقط در داستانها میتوان یافت. از این روی حرکت سعادتجویانه و کمالخواهانه آدمیان نیز با زیست اجتماعی آنان در هم تنیده شده است. مگر میشود خلق و خوی و عمل و أمل و منش و کنش فرد را از فرهنگ و جامعه و زمانه و زمینهای که در آن بالیده است جدا دانست. اگر افراد سعادتمند میخواهیم باید جامعه سعادتگرا و مدینه سعادتپرور را طلب کنیم و بسازیم و از اینجاست که پای امام به ساحت جامعه و زیست اجتماعی انسان باز میشود. نه تنها الگوگیری رفتاری اجتماعی است که رفتار اجتماعی نیز به الگوهای برین نیاز دارد.