در این کتاب میخوانید:
در خیابانها و جوهای آب ونیز، گابریلا هیچ چیز نمیشنید جز آهنگ خوشایند چلپچلپ خشک شدن لباسهای شستهشده، دلینگدلینگ زنگهای کلیسا و جلینگجلینگ سکهها ...، گابریلا زمزمهکنان از میان کوچههای شهر میگذشت و همه آوای او را میشنیدند.