
رمان اسکندر با نام اصلی Honor دربارهی خانواده، عشق و اتفاقاتی که سرنوشت دو خواهر، زادهی یک روستای کردنشین را تحت تاثیر قرار میدهد. جمیلا و پنبه دو خواهر این داستان هستند، که یکی از آنها در در زادگاهش میماند و دیگری با همسر خود به لندن مهاجرت میکند. پنبه و همسرش پس از مهاجرت در دوراهی پایبندی به سنتها و باورهای قدیمی و یا منطبق شدن با فرهنگ مدرن لندن قرار میگیرند. در ادامه زمانی که آدم، همسر پنبه، خانواده خود را ترک میکند اسکندر پسر آنها مرد خانواده میشود و ماجراهایی پیش میآید که داستان اصلی رمان را شکل میدهند.
این رمان نخستین بار در سال 2011 میلادی منتشر شده است و افتخارات زیادی را برای نویسندهاش به همراه داشته است از جمله برندهی جایزهی ادبیات داستانی زنان 2013، نامزد جایزهی ادبیات آسیا سال 2012 و برندهی جایزهی Relay des Voyageurs سال 2013.
الیف شافاک زادهی 25 اکتبر 1971 نویسندهی معروف دو رگه از پدری انگلیسی و مادری ترک است. او در فرانسه به دنیا آمد و پس از جدایی والدینش به آنکارا برگشت و با مادر و مادربزرگ خود زندگی کرد. او در رشتهی روابط بینالملل تحصیل کرد و تحصیلات خود در مقطع کارشناسی ارشد را در رشتهی مطالعات زنان به پایان رساند سپس مدرک دکترای خود را در رشتهی علوم سیاسی اخذ نمود. شافاک در دانشگاههای ترکیه تدریس کرده است و همچنین در دورهای که در آمریکا ساکن بوده است به عنوان استاد مدعو دانشگاههای میشیگان و آریزونا مشغول بوده است.
او بیش از نوزده کتاب داستانی و غیرداستانی نوشته است که به بیش از 55 زبان ترجمه شدهاند و برخی از آنها جز پرفروشترین عناوین در ترکیه و سراسر جهان هستند. شافاک تاکنون نامزد دریافت چندین جایزهی ادبی شده است و روزنامه فایننشال تایمز از او با عنوان رماننویس برجستهی زن ترک یاد میکند.
برخی از محبوبترین کتابهای داستانی این نویسنده بین مخاطبان فارسی زبان ملت عشق، سه دختر حوا و چهل قانون عشق است.
اسکندر با ترجمهی مریم طباطبائیها از انتشارات نوین کتاب در دستهی داستان و رمان اپلیکیشن فیدیبو قرار دارد.
آنجا پشت صحنه یک رختکن بود. گرچه به جز رکسانا هیچکس به آن رختکن نمیگفت. در این اتاق که بوی کرم پودر، سیگار و عطر میداد، هنرمندان قبل از رفتن روی صحنه لباس عوض میکردند و تنها کسی که در آن اتاق استراحت میکرد رکسانا بود. اما این بدین معنا نبود که او خودش را یک هنرمند بداند. وقتی در این مورد از او سوال میکردی برای تعریف شغلش از کلمات دیگری استفاده میکرد. کلماتی نظیر بازیگر، رقاص، مسئول سرگرمی و حتی رقاص نمایشی را بهکار میبرد. اما هرگز به خودش هنرمند نمیگفت. هرگز جرئت نمیکرد این کلمه احترام برانگیز را درمورد خودش به کار ببرد. چون رکسانا در این بیست و چهار سالی که در این دنیا زندگی کرده بود، حتی یک لحظه هم خودش را متفاوت و درخور احترام حس نکرده بود.
نزدیکهای نیمه شب بود. پانزده دقیقه دیگر نوبت او بود که روی صحنه برود. لباسش را دوباره نگاه کرد و آن ستاره طلایی را به روی سینهاش چسباند. در سانس اول رقص سامبا را اجرا میکرد. با یک تاج با ابهت و پر زرق و برق و یک لباس مایو مانند با آن همه سنگ و تکههای درخشان و یک دامن کوتاه ابریشمی و سنگ کوچک براقی روی آن. این تکهی براق برای قسمت پایانی برنامه بود. به جز زرق و برق لباس و همان رژی که به لب زده بود آرایش دیگری نداشت. میان لباسش و آن چهرهی زرد آنقدر تضاد وجود داشت که هر لحظه فکر میکردی الان ممکن است شلواری پشمی و کتی ضخیم به تن کند و بدون اینکه کسی متوجه شود از در پشتی فرار کند. اما هیچوقت پیش نیامد که رکسانا سر صحنه حاضر نشود...
اگر از علاقمندان داستانها و رمانهای ترکیه هستید، مطالعهی کتابهای زیر را به شما پیشنهاد میدهیم:
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 1.۰۷ گیگابایت |
| مدت زمان | ۱۹:۴۸:۳۹ |
| نویسنده | الیف شافاک |
| مترجم | مریم طباطبائیها |
| گوینده | رامونا شاه |
| ناشر | نوین کتاب |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۰۲/۱۱ |
| قیمت ارزی | 6 دلار |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |