

خاله پیرزن دوست داشت قصه بگوید
نسخهPDF
نسخه الکترونیک خاله پیرزن دوست داشت قصه بگوید به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره خاله پیرزن دوست داشت قصه بگوید
خاله پیرزن و عمو پیرمرد بچه نداشتند. آنها تنها بودند و کسی را نداشتند. تنهایی ناهار میخوردند. تنهایی شام میخوردند. شب وقتی که میخواستند بخوابند، خاله پیرزن دوست داشت برای کسی قصه بگوید؛ قصهی نخودی، دختر نارنج و ترنج، شاهزادهی قورباغهپوش و نمکی و … اما عمو پیرمرد اصلا حال و حوصلهی قصه شنیدن نداشت. تا شب میشد، خروپف عمو پیرمرد میرفت هوا. حتی ماه هم صدای خروپفش را میشنید. خاله پیرزن دوست داشت با کسی حرف بزند. درد دل کند. اما خیلی تنها بود. کسی را هم نداشت تا با او تلفنی صحبت کند. بلد هم نبود که اساماس (پیامک) بدهد. چشمش نمیدید تا اساماس بخواند و ...
نظرات کاربران درباره خاله پیرزن دوست داشت قصه بگوید