وقتی نگاهت به جهان دقیق میشود، اشیاء به وحدت میرسند.
نگاه: «چه زیباست.»
اشیاء: «جانشینِ معبودم مرا مینگرد.»
به جهان بنگر که چه هنرمندانه خلق شده است.
زیبایی هنر است؛
هنر نه خوب و نه بد است.
هنر عجیب است!
جهان نگاهِ حیرتزدۀ تو را میطلبد.
وقتی بفهمی کسی تو را مینگرد، رفتارت تغییر میکند.
حال اگر آن نگاه با تعجب تو را بنگرد،
تو زیباترین اثر را از خود به نمایش میگذاری.
جهان نمایشگاهِ خداست.
جهان هیچ نقابی به خود نمیزند.
زیبایی یعنی پدیدهها همانگونه که هستند، خودنمایی میکنند.
زیباترین چهرۀ آدمی آن است که خودش باشد نه دیگری.
کودک زیباست؛ زیرا او خودش است نه دیگری.
بهراستی عالَم کودکان عجیب نیست!
جاییکه خودت هستی نه دیگری.
جاییکه همۀ ما دوست داریم به آن بازگردیم.
حضرت عیسی: «هرگز به ملکوت آسمانها راه نمییابید، مگر اینکه کودک شوید.»
وقتی رفتهرفته از عالم پاک کودکی فاصله میگیریم،
منهای متعددی در ما ظهور میکنند
که قدرتمندترین «من»، «بِدان» است.
اکنون، منِ دروغین (بِدان) جهان را مینگرد؛ طبیعت واژگون میشود.
گرمای طاقتفرسای تابستان با سیلی سرد زمستان جابهجا میشود.
و از آنطرف نارنجی بیحدِ پاییز جایش را با سبزی پُرنشاطِ بهاری عوض میکند.