- طلاق میگیرم و دوباره ازدواج میکنم، پس هستم!:
همینگوی در یک جمعه از آخرین تابستان قرن نوزدهم در شهرکی حوالی شیکاگو به دنیا آمد. کودکیاش به شکار و ماهیگیری با پدر، و نواختن چلو با مادرش گذشت. ارنست ۱۸ ساله، با بینایی ضعیف جایی در ارتش آمریکا نداشت و با عنوان رانندهی آمبولانس صلیب سرخ در کنار ارتش ایتالیا خدمت کرد، شدیداً مجروح شد و مدال شجاعت ایتالیا را دریافت کرد. ازدواج اولش در ۲۲ سالگیاش بود. چهار سال بعد در سفری با همسر و فرزندش به اتریش، با همسر دومش آشنا شد. دو سال بعد طلاق گرفت و با همسر دومش ازدواج کرد.
- لطفاً سرد باشد!
همینگوی به نوشیدن زیاد مشهور بود. این نویسندهی آمریکایی علاقهی شدیدی به نوشیدنیهای الکلی داشت؛ همیشه، به جز هنگام نوشتن. در سفری به آفریقا همراه همسر چهارمش، از دو سانحهی آتشسوزی هواپیما جان به در برد؛ هرچند در آتشسوزی دوم دچار سوختگی شدید شد. او یک بار با اورسون ولز به صورت فیزیکی درگیر شد. ولز که برای یکی از فیلمهای او در نقش راوی حضور پیدا کرده بود با مشتهای همینگوی روبرو شد. طولی نکشید که دعوا به قهقههی آنها تبدیل شد و نتیجهی آن دوستی محکم آن دو شد.
- وداع پیرمرد با اسلحه:
ارنست همینگوی از بیماریهای متعدد رنج برد؛ مالاریا، هپاتیت، سرطان پوست، سیاه زخم، کم خونی، ذاتالریه، شکستگی جمجمه، شکستگی مهره ستون فقرات و ناکارآمدی یک کلیه، طحال و کبد. سه تصادف رانندگی و آتشسوزی هواپیما را هم به این فهرست اضافه کنید. افسردگی شدید کم کم منجر به خودکشی او با استفاده از شاتگان مورد علاقه اش شد. آخرین جملهاش به همسرش این بود: «خداحافظ گربهی کوچک من»
- پیرمرد و دریا:
پیرمرد و دریا را شاید بتوان درونیترین کتاب همینگوی دانست. او در این رمان کوتاه از امید و شکست میگوید؛ پیرمرد ماهیگیری که ۸۷ روز با قایقی خالی از دریا بازمیگردد، روز ۸۸ام باز هم به دریا میزند. این کتاب اگر نه مهمترین، بیشک یکی از مهمترین کتابهای همینگوی است. محبوبیت او را در سطح جهانی بالا برد، جایزهی پولیتزر را برایش به ارمغان آورد و در نهایت به جایزهی نوبل ادبیات در اکتبر ۱۹۵۴ انجامید.
داستان پیرمرد و دریا، روایت سانتیاگو، ماهیگیر پیری است که با مانولین، پسر کوچکی که هم شاگرد اوست، هم دوستش، در گلفاستریم صیادی میکردند؛ اما پس از روزها صید نکردن، پدر و مادر پسرک، با باور به شوم بودن سانتیاگو و قایقش، پسرک را با قایق و ماهیگیر دیگری به دریا میفرستند. پسرک اما به پیرمرد وفادار میماند و هر روز برایش غذا و طعمهی ماهیگیری میبرد. همینگوی در این داستان، ۸۸امین روز پس از آخرین صید سانتیاگو را روایت میکند. آیا پیرمرد پس از سه ماه ناموفق، با ماهی بزرگی به ساحل بازمیگردد؟
رابطهی پیرمرد ماهیگیر با ماهیهایی که صید میکند به زیبایی تصویر شده است. پسری که مثل فرزندی وفادار به پیرمرد کمک میکند و پیرمرد مانند پسر خود به او مینگرد. تسلط نویسنده بر دریا و ابزار ماهیگیری به باورپذیر بودن داستان کمک شایانی کرده، روایتی که رفته رفته بر جذابیتش افزوده میشود. صدای مهبد قناعتپیشه همراه با موسیقی و فضاسازی زیبا، این کتاب صوتی را شنیدنی تر کرده است.
واقعا عالیه این کتاب
هر بار که گوش کنی حرف تازهای برای گفتن داره. تکگوییها بینظیرن. گفتگوی پیرمرد با ماهی حرف نداره. و شخصیتپردازی ماهی حقیقتا شاهکاره. ماهی در اینجا دیگه فقط یه حیوون زبونبسته نیست، شخصیت داره. وقتی خودشو برای اولین بار نشون میده ما هم به اندازه پیرمرد هیجانزده میشیم. دریا شخصیت داره و طبیعت یکپارچه زندهست و نفس میکشه. این کتاب رمانیه درباره زندگی؛ نه یه زندگی خاص، و نه زندگی یک یا چند آدم خاص. بلکه درباره خود زندگی بدون هیچ حشو و زوایدی. سرودی در ستایش زندگی به قلم نویسندهای که به مغز خودش شلیک کرد. اجرای آقای قناعتپیشه هم از بهترین اجراهایی بود که در فیدیبو شنیدم
3
ترجمه خیلی بد بود در این حد که مَنیجر رو مدیر ترجمه کرده بود نه نربی و این نشون مبده حتی اگر مترجم خودش تبن رو ترجمه کرده و گوگل ترنسلیتی نیست ؛ خیلی ذهنش دور از کتاب و فضای کتاب و حتی زبان مقصد یعنی فارسی بوده
استاد قناعت پیشه هم نسبتا خوب خونده ولی میتونست خیلی بهتر کار کنه هر چند که جنس صداش اینطوریه و خیلی نمیشه ایرادی بهش گرفت جز اینکه چرا یه مقدار صدای پیرمرد رو به بدجنسی برده
5
خیلی وقت بود میخواستم اینو بخونم
و کاش سعادت خوندن ترجمه نجف دریابندری رو داشتیم
ساده و بدون پیچیدگی میگه برای زنده موندن
چاره ای جز امیدوار بودن نداری
و نکته جالبش برای من تناقض شخصیت کتاب برای القای حس امیدواریه
یک پیرمرد خسته و بدشانس!
2
صدای گوینده خوب بود. ولی ترجمه کتاب فوق العاده بد. جملات عجیب و غریب نیمه کاره. فعل وفاعلش نامشخصن. پبشنهاد من اینه ترجمه نازی عظیما که ترجمه بهتری هست رو بخونین. ترجمه نجف دربابندری فایل صوتیش نیست وگرنه ارزش اون از همش بیشتره.
5
واقعا عالی و بی نظیر، صدای رسا، حس جملات کاملا به استادی ادا شده. حتی به روند داستان و حس شخصیت ها در طول داستان توجه شده بود. به نظر من آقای قناعت پیشه واقعا کمال حق رو در قبال این کتاب دوست داشتنی ادا کردن.
3
اجرای آقای قناعت پیشه به اندازه کافی برای این اثر خوب بود، ولی خود داستان رو اصلا دوست نداشتم و به زور تا انتها گوش کردم، خسته کننده و سنگین و گویی پر از ناامیدی، کتابهای مثبت تر بخونین بهتره
3
اجرای راوی بد نبود اما خیلی خوب هم نبود، گاهی صدای شخصیت ها بیش از حد مصنوعی ادا میشد
5
هم صدای راوی خیلی مناسب و هم داستان خیلی قشنگ و اموزنده بود