خاله اِما گفت: «ببینیدشون!» و ما هم همین کار را کردیم. «بیاید ببینیم اون حرکت مخصوصشون رو انجام میدن یا نه... وای، اونجا!»
تا نگاه کردیم، یکی از پَرخالیهای تیرهرنگ منقارش را باز کرد و نوری رنگینکمانی را به یکی از پَرخالیهای سفید تاباند.
وقتی نور به پرهای سفید پَرخالی خورد، دیگر فقط نور رنگینکمانی نبود؛ همهی رنگها با هم ترکیب شدند و تصویر یک بسته چیپس باز روی بدن پرنده تشکیل شد.
خاله اِما در حالی که برای حفظ تعادلش وزن جعبهها را روی پای دیگرش میانداخت، گفت: «پَرخالیهای نر با تابوندن تصویر روی مادهها باهاشون ارتباط برقرار میکنن. انگار داره بهش درمورد یه بسته چیپس میگه که یه نفر روی زمین انداخته. پَرخالیها برای غذا هر کاری میکنن.»