دیده بگشائی اگر جانا گلستان دیده ای
خلقت هفت آسمان و ماه تابان دیده ای
هر چه بینی در حقیقت آفرید پروردگار
گردش چرخ فلک با لطف یزدان دیده ای
گرچه محتاجیم زفضل و رحمتش ما روز و شب
رحمتش را همچنان چون آب باران دیده ای
غم مخور ای دل کنون از بهر نان
گرچه داده شیرمادر در قبل طفلان دیده ای
گردش کل کُرات دارد نشانه از تلاش
گرنمائی تو تلاش گنجی بدستان دیده ای
ای جوان برخیز ز موران پند گیر
تا بگیری روزیت آنطور که موران دیده ای
غافل از عمرت مباش در این سرای
می رود چون آب شتابان گر شتابان دیده ای
دیده بگشا و نظر کن بر زمین بی ریا
دانه ای بگرفت زتو اینک فراوان دیده ای
ایکه خویشتن را فراموش کرده ای بنگر دمی
همچو شمعی را که بی حاصل فروزان کرده ای
داد خداوند جمیل بر تو توانائی چنان
همچو دشتی را که گلهایش هزاران دیده ای
با من سرگشته بنشین و بگو جانان من
(مُلتهب) را اینچنین در یاد سبحان دیده ای