وطن با تو سخنها دارم امشب
اگر چه زاهدُ بیمارم امشب
به سرباز و بسیج و هم سپاهی
خلوص عشقشان بوده گواهی
تو خود سرباز عشقی نور چشمی
عدو راهم به سر تا پا تو خشمی
وطن هرگز تو را تنها نبینم
مثال خود درین شبها نبینم
وطن آغوش خود را باز نمودی
مرا با عشق خود همراز نمودی
چگویم از تو ای مهد دلیران
که در خود تو نشاندی این عزیزان
شهیدان چون ستاره در زمینند
اگر چه دشمنانش در کمینند
بخاک پاک تو هرگز نشینم
مگر آن دست بیگانه بچینم
تو سرمهدان هر ایرانی هستی
اگر چه شاهد ویرانی هستی
به زخم جنگ تو را باشد نشانی
اگر چه بود تو را در هر مکانی
جنوب و غرب کشور آتش و خون
همه رفتند دفاع هم با دل و جون
ز نفتشهر و هویزه یا که اهواز
نگهبانش بود یاران سرباز
نگین آسیا یا که زمینی
الهی تو دگر داغی نبینی
اگر چه پرچمت بر بام نشسته
غرور دشمنانت را شکسته
تو خود دانی سرافرازی همیشه
نگاه روبههان ماند به بیشه
مشو غافل تو فرزندم ز ایران
که دادیم ما براهش این شهیدان
ببوسم خاک پاکت را من ایران
که در دلها نشاندی این دلیران
فروزان است چراغ کشور من
براهش هم فدا باد پیکر من
نگاه (ملتهب) را هم تو دیدی
کز این ملک وطن گفتا شنیدی