هنر اسلامی از رهگذر دو سرچشمه قدرتمند؛ یعنی قرآن و برکت نبوی پا به عرصه وجود گذاشت ولذاهمه کالبد درونی و بیرونی آن از الهامات پرشکوه اسلامی تناور میشود.
این هنر، حقایق درونی الهام اسلامی را در جهان صورتهای محسوس و مشهود متبلور می کند؛ و چون از باطن اسلام برخاسته است، مخاطب اثر هنری را به خلوت درونی ِالهام الهی راه می نماید. این هنر از حیث ایجاد و ابراز، میوه روحانیت اسلامی و از نظر معرفت شناسی، امدادگر و تکمیل کننده حیات معنوی است. هنر اسلامی، مبتنی بر معرفتی است که خود دارای سرشتی روحانی است؛ معرفتی که بزرگان هنر اسلامی از آن به «حکمت» نام میبرند.
حکمتِ هنراسلامی، فلسفه هنراسلامی نیست؛ زیرا در آنجا فیلسوف با علم به اینکه از راه هنراسلامی، معارفی به انسان منتقل می شود به دنبال یافتن نسبتِ این معرفت ها با هنراست. اما در حکمت هنر اسلامی، جستن بسترهای اندیشگی و فکری هنر اسلامی مد نظر است. میخواهیم بدانیم که نهال هنر اسلامی از چه منابع و مصادر فکری سیراب شد که به این همه پیوستگی و پویش درتاریخ خود رسید و توانست سایه دل آرای خود را در طول قرنهای متمادی بر روح انسانها افکند.