صبح با سرما و تیرگی، سرما و تیرگی شدید، طلوع کرده بود که او از جاده اصلی یوکون پیچید و خود را کنار بلند رودخانه رسانید. از این کناره جاده ای تاریک و متروک، از میان درختان انبوه صنوبر، به طرف مشرق میرفت. کناره رودخانه شیب تندی داشت و او، به بهانه نگاه کردن ساعت، لحظهای مکث کرد تا نفسی تازه کند، ساعت نه بود اگر چه ابری در آسمان وجود نداشت اما خورشید یا اثری از آفتاب هم دیده نمیشد. روز روشنی بود با وجود این قشر نا محسوس تیرهای روی اشیا را گرفته بود. این موضوع او را ناراحت نمیکرد او به نبودن خورشید عادت کرده بود از آخرین باری که خورشید را دیده بود روزها میگذشت و او میدانست که هنوز روزهای دیگری هم باید بگذرد تا این قرص زنده در افق جنوبی خودی نشان دهد و فورا ناپدید گردد.
نگاهی به پشت سر به راهی که پیموده بود انداخت یوگون به مساحت یک مایل گسترده شده و در زیر یخی به ضخامت سه پا پنهان شده بود. روی این قشر یخ نیز برف انبوهی پوشانده بود. هر جا که تودههای برف یخ بسته بود سفیدی میزد و تموج لطیفی داشت. از شمال تا جنوب تا آنجا که چشمش کار میکرد همه جا سفید بود به جز خط باریک و سیاهی که از حدود جزیزه پوشیده از صنوبر به طرف جنوب کشیده شده بود با انحنا و پیچهایش بطرف شمال هم امتداد داشت و پشت جزیرهای دیگر پوشیده از صنوبر از نظر ناپدید شده بود.
در این داستان گویا برشی از یک قسمت حساس فیلم رو دنبال میکنیم. جایی به سفر جاده ای سرد و سخت فرد اول داستان میپیوندیم و تا پایان همراهیش میکنیم. دغدغه ها و افکارش و امید و تلاش فراوانش در آن سختی موجود
تصویرسازی این کتاب بسیار ظریف و دقیق بود.
5
به نام خدا
کتاب صوتی زیبایی با راوی خوبی بود که درباره یک سگ و آتش در زمستان برفی روایت میشود که به ۳ بخش۲۳دقیقه و ۱۵دقیقه و ۲۸دقیقه ایی تقسیم شده است
1
راوی خوبه ولی ارزش شنیدن نداره، صرفا توصیفی از مردی در سرماست. نه جذابیت داستانی داره و نه مفهوم و ... .
1
داستان توصیفی از سرمای شدید و مشکلات سرما. چون برام تکراری بود جذابیت نداشت.
5
زیبا بود! مرز بین جنون و تهور، گاه بسیار باریک است.