همه ما باید برای دروازههای افکار خود نگهبانانی قرار دهیم تا از هوشیاری برتر ما مراقبت کنند. ما قدرت انتخاب اندیشههایمان را داریم. شاید در نگاه اول مدیریت افکار کار دشواری به نظر آید زیرا ما هزاران سال به اندیشههایمان اجازه دادهایم تا ما را تحت کنترل درآورند. افکار مانند حیوانات وحشی به ذهن ما هجوم میآورند اما سگ گله به تنهایی میتواند گوسفندان هراسان را مهار و هدایت کند.
فیلمی در مورد یک سگ گله دیدم که باید گوسفندان را کنترل میکرد. او تمام گوسفندان را به جز سه گوسفند تحت کنترل داشت اما این سه گوسفند مقاومت میکردند و برای بیان اعتراض خود، پاهای جلویی خود را در هوا تکان میدادند. سگ نه واق واق کرد و نه با آنها دعوایی کرد. او فقط آرام دربرابرشان نشست و چشم از آنها برنداشت. او در سکوت نشست و عزم خود را نشان داد. پس از مدتی گوسفندان آرام وارد طویله شدند.
ما نیز باید به همین شیوه یعنی با عزمی جزم و حفظ آرامش و نه با زور و فشار اندیشههای خود را مهار کنیم. وقتی افکارمان را کنترل کردیم، نوبت به کلام میرسد. با تکرار عبارات مثبت و مناسب بر ذهن نیمه هوشیار اثر میگذاریم و بر شرایط تسلط مییابیم.
شادی و کامیابی آدمی به نگهبانی که برای دروازههای افکار خود قرار دادهایم، بستگی دارد زیرا این اندیشهها هستند که به زودی خود را بیرون از ما و در واقعیت نشان میدهند. مردم فکر میکنند با فرار از موقعیتهای ناخوشایند میتوانند از آنها خلاص شوند، غافل از اینکه تا زمانی که افکار و کلام خود را تغییر ندهند، آسمان همه جا همین رنگ است. در زندگی این افراد تجربههای تلخ آنقدر تکرار میشوند تا درسهایی که باید را بیاموزند.