پیش از سه ماه بود که ستار زندگی مرفه و مجللش را در زیباترین نقطه شمیران ترک کرده و به این جزیره دورافتاده آمده بود. و حالا در غروبی شفقگون و تشنه، بر عرشه لنج ایستاده بود و به آب و آسمان و آن همه قایق و بلم و لنج چشم دوخته بود. آب چنان آبی بود که میشد دست فرو برد و ماهیها را صید کرد. ناخدا فاضل آمد کنارش ایستاد. چهرهاش تیره و چرکمرده بود. عرق از لا به لای چینهای صورتش میجوشید. موهای وزوزیاش مثل پشم بره قره گل به سرش چسبیده بود. جسمی لاغر ولی ماهیچهای داشت. سالها پیش جوانی را از دست داده بود، ولی توانایی را نه. ستار نگاهی زیرچشمی به او انداخت و آنطور که صدا به صدا برسد گفت: ناخدا، چرا با دود سیگار تفنن میکنی؟ کار دیگهای بلد نیستی؟ فاضل نگاهی عمیق به او انداخت و جواب داد: مو همین طورم. اگه با همسفرم جو نباشم، خیلی خسته میشم. آن وقت با سیگار تفنن میکنم. تو مثل یه مشت گرهخورده میمانی. نمیشه ازت حرف درآورد. خب بگو چته تا علاجت کنم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۶۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 457 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۵:۱۴:۰۰ |
نویسنده | شهره وکیلی |
ناشر | نشر پیکان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۶/۰۲ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
من عاشق کتابای خانم وکیلی هستم بخصوص شب عروسی من...قلم توانایی دارن ..این کتابم خوبم بد که اصلا نبود ولی بنطرم یکم پایین از بقیه س
چرا کتابهای شهره وکیلی اینقدر پایانبندی هاش افتضاح شده. و اینکه به نظر شما این تبلیغ چند همسری نیست؟
خیلی خوب بود ممنون از خانم وکیلی عزیز
بدک نبود
بدنبود