خانه دلتنگ غروبی خفه بودمثل امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چراغو شب از شب پُر شدمن به خود گفتمیک روز گذشتمادرم آه کشیدزود برخواهد گشتابری آهسته به چشمم لغزیدو سپس خوابم بردکه گمان داشت که هست این همه درددر کمین دل آن کودک خرد؟آری آن روز چو می رفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمی دانستم معنی هرگز راتو چرا بازنگشتی دیگر؟اِکولالیا در اینستاگرامآه ای واژه ی شومخو نکرده ست دلم با تو هنوزمن پس از این همه سالچشم دارم در راهکه بیایند عزیزانم آه...■ هوشنگ ابتهاجشعر « تاسیان » از دفتر شعر راهی و آهی
شناسنامه
فرمت محتوا
مدت زمان
زبان
audio
۰۰:۵۹
گذاشتن این عنوان در...
نشانشدهها
شنیدهشدهها
خانه دلتنگ غروبی خفه بود؛ شعر تاسیان از دفتر شعر راهی و آهی📜سایه، هوشنگ ابتهاج