مهاتما گاندی رهبر سیاسی و معنوی مردم هند، به عنوان یکی از مهمترین شخصیتهای قرن بیستم شناخته میشود. او با توسل به راهبرد عدم خشونت توانست موجب استقلال هندوستان از امپراتوری بریتانیا و پایان استعمار شود. مهاتما به عنوان نمادی ملی که توانست به ملت خود راه آزادی را نشان دهد، او حتی به گفته دشمنانش روح بزرگی داشته و مورد احترام همگان است. به همین دلیل مردم هند او را با لقب مهاتما یا روح بزرگ یاد میکنند.
مهانداس گاندی در 12 اکتبر سال 1869 در بندر گجرات هند در خانوادهای هندو دیده به جهان گشود. آنها به کاست یا طبقه اجتماعی وایشا یا تاجران تعلق داشتند، گاندی از دوران کودکی تحت تاثیر مادرش بود و به او علاقه فراوانی داشت، به باور مورخان، مادر او با دعوت پسرش به ساده زیستی و گیاه خواری ، سبب شد تا گاندی بتواند به آرامش درونی دست پیدا کند و به این آموزه مهم پی ببرد که کاملترین انسان، کسی است که به دیگران آسیبی نمیرساند. در سال 1883، هنگامی که مهاتما 13 سال داشت با دختری همسن خود ازدواج کرد. آن دو در ابتدای زندگی مشترک خود با خانوادهشان زندگی میکردند.
در آنزمان لندن یکی از مهمترین مراکز تجاری و فرهنگی جهان و قلب امپراطوری بریتانیا بود. به همین دلیل خانواده گاندی تلاش میکنند تا پسرشان را برای تحصیل به هند بفرستند تا او در آینده بتواند شغلی مناسب را پیدا کند. او در لندن با فقیترین افراد زندگی میکرد و به ساده زیستی خو میگرفت. اما چالشهای فراوانی را نیز داشت. در آئین هندو خوردن گوشت گاو و آسیب رساندن به موجودات زنده، گناه به شمار میآید و گاندی مجبور بود که به این باورش وفادار باشد و سراغ گوشت نرود. اما سیر شدن با گیاهان، آنهم در انگلستان کار سادهای نبود. روزی بر حسب اتفاق همسر صاحبخانهاش به او گفت تا او به سراغ خام خواری برود و رستورانی ویژه این افراد را به گاندی معرفی کرد و پس از آن، مهاتما به انجمن خام خواران پیوست و دامنه فعالیت آن موسسه را افزایش داد. تجربه کار گروهی با گیاه خواران در این انجمن محلی، برای وی بسیار زیاد بود و گاندی با اتکا به این تجربه توانست مبارزات خود سازماندهی کند.
مهاتما پس از پایان تحصیلاتش به هند بازگشت و به عنوان وکیل در شهر بمبئی یا مومبای مشغول به کار به کار شد. اما نتوانست موفقیت قابل توجهی را کسب کند به همین دلیل مدتی را به عنوان معلم در دبیرستانها گذراند و به شکل پارهوقت به دانشآموزان پرداخت.
هنگامیکه مهانداس 23 ساله بود به دعوت پسرعموی خود عبدالله راهی آفریقای جنوبی شد. آفریقای جنوبی نیز یکی از مستعمرات بریتانیا به شمار میرفت و در آن سیاهپوستان، سفیدپوستان و هندیها زندگی میکردند. در این مستعمره هر یک از گروههای نژادی، حقوق و اختیاراتی داشتند و حقوق مردمان غیر سفیدپوست به شدت محدود شده بود. جالب آن است که گاندی هنگام ورود به آفریقای جنوبی، بیش از آنکه خود را هندی بداند، فردی انگلیسی میدانست. ویژگی منحصر بفرد مستعمرات بریتانیایی، چنین حسی را در میان نخبگان این سرزمینها ایجاد میکرد، با این حال او به محض ورود به آفریقای جنوبی با برخوردارهای تبعیضآمیز سیستماتیک در این سرزمین روبرو شد.در برخورد اول به او اجازه ندادند که کنار مسافران اروپایی بنشیند و او را مجبور کردند که روی زمین و در نزدیکی راننده باشد و هنگام اجتناب از این دستور، او را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
گاندی بارها به خاطر عدم تبعیت از قوانین ظالمانهای که حتی پیادهروهای گروههای نژادی ساکن آفریقای جنوبی را تفکیک کرده بود مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفت اما عزمش برای ایستادگی در برابر این ساختار ظالمانه بیشتر شد. با پایان یافتن پرونده عبدالله در سال 1894 او آماده بازگشت به میهنش بود اما اتفاقی دیگر در افریقای جنوبی افتاد، دولت میخواست با تصویب لایحهای، حق رای هندیn>های آفریقای جنوبی را سلب کند. مهانداس با وجود پذیرش پرونده وکالت برای شکایت از این لایحه در دادگاه شکست خورد ولی تاثیر فراوانی بر جامعه هندیهای آفریقای جنوبی گذاشت و در این راه چندین بار مورد حمله و تهدید به قتل طرفداران تبعیض قرار گرفت.
تجربه حضور در آفریقای جنوبی برای مهانداس بسیار ارزشمند بود و او در سال 1915 به زادگاهش بازگشت.
هند یکی از مهمترین مستعمرات امپراطوری بریتانیا به حساب میآمد. این سرزمین معادن و کشترازهای بزرگ و مهمی داشت. در ابتدا کمپانی هند شرقی در دهه 16 میلادی حضورش را در این سرزمین تثبیت کرد و اداره امور را به دست گرفت. کمپانی فوق به مدتی طولانی بر این سرزمین تسلط داشت. بریتانیا برای حفظ هند با قدرتهای بزرگ اروپایی نظیر فرانسه نیز جنگیده بود. تعداد نیروهای نظامی این کمپانی در سال 1803 میلادی به 260 هزار نفر میرسید. با این حال، کمپانی در اواخر قرن 19 تضعیف گردید و اداره مستعمرات بریتانیا مسئولیت امورات هند را بر عهده گرفت. آشنایی ساکنان هند با مفاهیم جدید و درک تبعیضهای ساختاری سبب شد تا آنها برای کسب استقلال سرزمین خود تلاش کنند. کنگره ملی هند در سال 1885 به همین منظور تشکیل شد تا بتواند این شبه قاره را از استعمار رهایی ببخشد.
مهاتما گاندی در سال 1918 به رهبری این کنگره دست یافت و رهبر جنبش استقلال مردم هند شد. او با مبارزه خشونت آمیز مشکل داشت و همینطور میدانست که تنوع و تکثر قومی و مذهبی جامعه هند میتواند موجب بروز اختلاف در صف استقلالطلبان شود. به همین منظور به مطالعه کتابهای تمام ادیان هند نظیر انجیل و قرآن پرداخت تا با افکار مسلمانان و مسیحیان هند نیز آشنا شود. او علاوه بر این، با آشنایی با فرهنگ عاشورا، به امام حسین و شیوه مبارزه الهام بخش او، احترام خاصی میگذاشت. در اولین گام عملی، مهانداس به مدت یک ماه روزه گرفت تا مسلمانان و هندوهای کشورش با یکدیگر متحد شوند و بدانند دستیابی به استقلال جز با اتحاد همه گروههای هندی به دست نمیآید. از آنجاییکه مهاتما به آموزش اهمیت زیادی میداد در همان سال کتابی به نام همه مردم برادرند را نوشت، جملات گاندی در این کتاب لحنی ساده، صمیمانه و آموزنده دارند و نوجوانان و جوانان با خواندن آن متوجه میشوند که چرا نباید باورهای تعصبآمیز داشته باشند.
روش هندیهای پیروی گاندی این بود که بدون اتکا به خشونت، قوانین تبعیضآمیز انگلیسیها را بیاعتبار کنند. آنها از 12 مارس تا 6 آوریل سال 1930 مسیری 400 کیلومتری از شهر احمدآباد تا ساحل داندی را طی نمودند و با گرفتن نمک از دریا، قانون مالیات بر نمک انگلستان را ملغی کنند. علاوه بر این، تحریم کالاهای انگلیسی از جانب مردم هند با بازتاب جهانی گستردهای روبرو شد و انگلیسیها را وادار به مذاکره کرد. گانی چندین بار برای مذاکره با انگلیسیها به لندن رفت و با اقامت در محلههایی که فقیر ترین افراد در آن زندگی میکردند، پیام خود را به همه جهانیان میرساند. مسئله هند جامعه بریتانیا را نیز دو دسته کرده بود و بسیاری از انسانهای آزادیخواه از مطالبه مردم هند پشتیبانی میکردند. جالب آن است که کنگره ملی هند با شروع جنگ جهانی دوم به جای حمایت از آلمان نازی ترجیح داد که به نیروهای متفق کمک کند و گاندی اعلام کرد که دنبال آزادی هند در خاکسترهای یک بریتانیای ویران شده نیست. با این وجود اعتصابهای گسترده برای اعلام استقلال فوری هند ادامه پیدا کرد که یکی از آنها اعتصاب معملمان در 9 اکتبر سال 1942 بود. با پایان جنگ جهانی دوم، افکار عمومی بریتانیا هم به دلایل انسانی و هم به خاطر پشتیبانی هند از بریتانیا، از استقلال هند استقبال میکرد و آن را خواستهای مشروع میدانست و به این ترتیب در 15 اوت سال 1947 دولت بریتانیا هند را ترک کرد و استقلال این کشور را اعلام نمود.
هر چند که گاندی موفق شده بود تا استقلال شبه قاره را به دست بیاورد اما خیلی زود میان متحدان سابق اختلاف افتاد، محمد علی جناح که رهبری مسلمانان شبه قاره هند را بر عهده داشت خواهان تاسیس کشوری برای مسلمانان بود. به همین دلیل بلافاصله پس از خروج بریتانیا، کشور پاکستان اعلان موجودیت کرد. گاندی نسبت به تجزیه شدن این سرزمین نگرانی فراوانی داشت و برای حفظ وحدت هند و حفاظت از جان پیروان مذاهب و ادیان مختلف دست به اعتصاب غذا زد. جمعیت کثیری از مسلمانان در هند زندگی میکردند و او نسبت به حفظ حقوق آنها نگرانیهایی داشت. زیرا تعدادی از پیروان متعصب هندو و مسلمان، موجب برافروخته شدن آتش جنگ بودند و با حمله به روستاها و محلات یکدیگر، سبب راه رفتن موجی از پناهجویان در دو سوی مرزها شدند. در تاریخ 30 ژانویه سال 1948 میلادی گاندی به اعتصاب غذای پنج روزه خود پایان داده بود زیرا رهبران هند و پاکستان گفتند که پیام وی برای پذیرش پیروان دیگر ادیان را شنیدهاند. مهاتما قصد داشت که در بین هواداران خود حاضر شود که توسط فردی متعصب هدف ترور قرار گرفت و 20 دقیقه پس از آن حمله جان باخت. قاتل او مردی 36 ساله بود که ناتورام گودسه نام داشت که سال بعد محاکمه و به اعدام محکوم شد.
فوت گاندی موجی از غم و اندوه را در جامعه هند به همراه آورد و بسیاری از رهبران جهان و دشمنان سابقش، ضمن تحسین سوابق مبارزاتی او، با مردم هند ابراز همدردی کردند. جرج برنارد شاو نویسنده شناخته شده آن دوران در وصف مهاتما گاندی گفته است « قتل او نشان میدهد که خوب بودن چقدر خطرناک است.»هفت سال پیش از مجسمه مهاتما گاندی در میدان پارلمان بریتانیا رونمایی شد. او اولین فرد غیرانگلیسی است که بدون داشتن سمت رسمی سیاسی صاحب مجسمهای در میدان پارلمان میشود. جالب اینجاست که مجسمه وینستون چرچیل که مخالف استقلال هند از بریتانیا بود نیز در آنجا قرار دارد. گویی دو دشمن قابل احترام در کنار یکدیگر هستند یکی قهرمان آزادی از استعمار و دیگری قهمرمان جنگ جهانی دوم!