سال ۲۰۳۵ است. پس از این که آرتیوم در سال ۲۰۳۳ سکونت گاه موجودات تاریکی را نابود کرد، مردم ایستگاه وادنخا به چشم یک قهرمان به او نگاه میکردند، ولی اکنون گمان میکنند عقلش را از دست داده است، چون آرتیوم اعتقاد دارد ساکنین متروی مسکو تنها بازماندگان جنگ هسته ای سال ۲۰۱۳ نیستند.
آرتیوم به امید شنیدن سیگنال رادیویی از دنیای بیرون، هر هفته چند بار به آخرین طبقه ی آسمان خراش اوستانکینو میرود. ولی تلاش هایش بیفایده است. در این میان، همسرش آنیا که از رفتار پرخاشگرانه و سرد آرتیوم به ستوه آمده، او را تهدید به ترک کردن میکند.
با سر رسیدن هومر، پیرمرد قصه گویی که داستان او در جلد دوم سه گانه روایت شد، زندگی آرتیوم متحول میشود، چون او به اطلاع آرتیوم میرساند که اپراتور رادیویی به نام اومباک ادعا کرده سیگنال رادیویی از ساکنین فجرهای قطبی، شهری واقع در شمال روسیه دریافت کرده است. هومر و به رازهای مخوفی راجع به فاشیست های رایش، کمونیست های خط قرمز، تاجرین هانزا و به طور کلی، ماهیت وجودی متروی مسکو پی میبرند، رازهایی که درک شما را از حوادث مترو ۲۰۳۳ و مترو ۲۰۳۴ دگرگون خواهد کرد....